۴۲ (جواب مسئله ایران، جهان و انسان)
Deep Thought
نام یک کامپیوتر است که توسط موجودات فوق هوشمند برای یافتن جواب «سوال غایی زندگی، کائنات و همه چیز» طراحی شده است. توان محاسباتی این کامپیوتر به اندازه ای است که محض تفریح بردارهای تکانه تمام ذرات بلافاصله بعداز بیگ بنگ را محاسبه میکند. با وجود این او برای تکلیف اصلیش نیاز به هفت و نیم میلیون سال زمان دارد و در نهایت جواب میدهد: ۴۲ ! او یاد آوری میکند که جواب بی هیچ تردیدی صحیح است، ولی دقیقا معلوم نیست که خودسوال چیست…
به نظر من یکی از اصلی ترین موانع براندازی این توقع تصنعی است که گویی ما باید تمام مسائل «ایران، جهان و انسان» را همزمان حل کنیم؛ هر گاه شما بخواهید اطمینان حاصل کنید که هیچگاه به هدف نمیرسید این راهش است!
هدف این نوشته (که بایک سلسله بالا پرسش و مقالات تکمیلی دنبال خواهد شد) تبلیغ برای اتخاذ یک رویکرد سیستماتیک تر است.
یک انگیزه دیگر برای این نوشته مطرح شدن پروژه «ققنوس» بود. من کاملا صادقانه میگویم که قصد ایرادگرفتن از «ققنوس» را ندارم، در واقع این پروژه اصلا مسئله روز من نیست (و اشکالی هم نمیبینم که دیگرانی باشند که به آن بپردازند)، ولی همانطور که فیروز نادری یادآوری کرده است:
برنامهریزی برای فردای ایران کاریست بجا (و حتا ضروری). اما «آن فردا» نخواهد آمد مگر که رژیم کنونی برود.
فیروز نادری
این دقیقا همان نظری است که من از آدمی مانند فیروز نادری انتظارش را داشتم. هر کسی که یک پروژه علمی یا فنی موفق داشته است متوجه است که شما نمیتوانید همزمان همه مسائل جهان را حل کنید و باید در هر مقطعی روی اهداف خاصی تمرکز داشته باشید.
در مقطع کنونی هیچ رویکردی که هدف اولیه اش براندازی نباشد مرا قانع نمیکند. هر هدف دیگری (ولو به مراتب «والاتر») باید از نظر همخوانی با این هدف بررسی شود. البته اگر کسی به این نتیجه برسد که یک هدف (از نظر او) «والاتر» با هدف براندازی سازش ناپذیر، ولی از راه دیگر دستیافتنی است ، میتواند براندازی را کنار بگذارد و یک کار دیگر بکند (حتی خودش را بکشد), ولی این راهش نیست که ما دائما مانند «ارواح سرگردان» از این منزل به آن منزل طیر کنیم و جوابهایی بدهیم که معلوم نیست کدام مسئله را در عمل حل میکنند.
هنگامی که ما از اولویت «براندازی» صحبت می کنیم این ایراد مطرح میشود که ما «براندازی به خاطر براندازی» نمیخواهیم و در اصل اهداف دیگری را دنبال میکنیم (دموکراسی، بهروزی مردم و غیره). اصطلاحی هم چند سالی است که در گفتمان انقلاب رایج شده است که «مردم در ۵۷ میدانستند چه چیزی نمیخواهند، ولی نمیدانستند چه چیزی میخواهند»؛ یک برداشت سطحی این است که باید ابتدا اطمینان حاصل کنیم که بواسطه براندازی به تمام اهداف اصلی مان می رسیم ، و گرنه دست از پاخطا نکنیم! من اینجا خیلی ضمنی اشاره کنم که بر این رویکرد چندین ایراد جدی وارد است، من جمله اینکه سریعا به همان تلاش برای حل «مسئله ایران، جهان و انسان» منجر میشود، ولی از آنجا که من انتظار ندارم که بحث بر روی این موارد به این زودیها به نتیجه مشخصی برسد برای سیستماتیک کردن کار یک پیشنهاد دیگر مطرح میکنم:
بیایید فرض کنیم که اهداف دیگر (مانند تحقق دموکراسی و غیره) نیز غیر قابل چشم پوشی هستند. با این وجود مفید است که ما با یک مسئله ساده تر (که فقط یک زیر مجموعه ازمحدودیتها و یک تابع هدف ساده شده دارد) شروع کنیم و ببینیم آیا میتوانیم برای آن راه حل (الگوریتم) مشخصی پیدا کنیم؟ تا زمانی که ما برای مسئله ساده شده راه حلی نداشته باشیم ناممکن است که برای مسئله مادر راه حلی بیابیم. (دوستان لطفا دقت کنند که این یک قضیه ابتدایی ریاضی است، حداقل در این مورد هیچ کس نمیتواند «نظر» دیگری داشته باشد)
در زمینه مورد بحث، مسئله ساده شده فقط یک هدف دارد و آن «براندازی» است و هر وسیله ای هم مجاز انگاشته میشود. به عنوان مثال ما اجازه داریم که از اصل «هدف وسیله را توجیه میکند» استفاده کنیم، در صورت لزوم با شخص شیطان متحد شویم، و سرنوشت کشور و مردمش را هم هیچ بیانگاریم. ما ابتدا با این فرضیات به دنبال یک راه حل عملی برای براندازی میگردیم، هر زمان که چنین راه حلی مسجل شد میتوانیم قدم به قدم اهداف و شرایط دیگر را به مسئله اضافه کنیم و به دنبال راه حل های تصحیح شده بگردیم.
این یک رویکرد رایج در مواجه با مسائل پیچیده است و یک مزیت اصلی آن این است که شما درک بهتری از پیچیدگی مسئله و مرزهای گذار از یک مسئله ساده به یک مسئله دشوار و سپس به یک مسئله لاینحل پیدا میکنید. در زمینه موردنظر تا زمانی که ما یک راه حل عملی برای مسئله «ساده» براندازی در اختیار نداریم آشکارا بیهوده است که به «مسئله ایران، جهان و انسان» بپردازیم.
ضمنا لازم است اشاره کنم که منظور از «راه حل عملی» اینجا چیست؟
به عنوان مثال این پیشنهاد که «اگر قاطبه مردم روحیه گاندی را پیدا کنند کاراینها تمام است» کارساز نیست، چرا که روشن نیست که آیا و چگونه مردم چنین روحیه ای پیدا میکنند ، و حتی در این صورت هم جای شک هست که آیا برای «اینها» راهی برای ادامه نبرد باقی نمی ماند. ولی مثلا وقتی شما یک اتصال برق روی دیوار دارید و میخواهید یک لامپ روی سقف نصب کنید و سیم، ابزار و مهارت کافی هم دارید میتوانید ادعا کنید که در عمل قادر به حل مسئله هستید.
اگر این مثال به نظرتان خیلی حقیر می آید فرض کنید شما میخواهید یک سفینه به کره مریخ بفرستید، اگر از فیروز نادری و همکارانش در ناسا سوال کنید آنها میتوانند ادعا کنند که قادرند این مسئله را در عمل حل کنند. راه حلهای مورد نظر باید از این جنس باشند.
این نوشتار نخستین بار اسفند ۱۳۹۷ در تارنمای «بالاترین» منتشر شد.
برای امتیاز دهی به این مطلب، لطفا وارد شوید: برای ورود کلیک کنید