۱۲فروردین ۱۳۵۸؛ روزی که ایران خودکشی کرد!
روزنامه کیهان تسخیر شده دکتر مصباح زاده در شماره روز ۱۲ فروردین ۵۸ خبر داد: «با ۱۸ میلیون رای، رژیم ایران، جمهوری اسلامی شد.» خمینی ملعون هم که از خودکشی «ملی» ایرانیان در پوستش نمیگنجید، اعلام کرد ۱۲ فروردین روز نخستین حکومت الله است. در تقویم رسمی هم روز ۱۲ فروردین به عنوان «روز جمهوری اسلامی» نامگذاری شده است تا فردایش در دامن طبیعت ما ماهی های تاریخ جهان فراموش کنیم دیروزش چه فاجعه ای را در تاریخ ماندگار کردیم.

در مورد رفراندوم مهندسی شده ای که خمینی جنایتکار و مثلث خیانتکاران ملی نمای «بیق» به مردم تحمیل کردند، کتاب ها و مقالات زیادی نوشته شده است؛ عده ای عدم شناخت مردم از «ولایت فقیه» و نخواندن تاریخ انقلاب مشروطه را دلیل این رخداد میدانند و عده ای دیگر اسلام زدگی و اعتماد بی چون وچرای ملت به یک روحانی را، هر چه که هست، رفراندوم ۱۲ فروردین ۱۳۵۸ ریشه در عدم شناخت دارد، اما به نظر من بیشتر از آنکه ملت خمینی و اسلام و آخوند را نمیشناختند، خود را نمیشناختند.
ملت ما که با معجزه پول نفت و «تجدد» تحمیلی شاه به آنچه که در دوران پهلوی ها نصیبش شده بود قانع نبود و سودای سوییس شدن داشت، سلسله پهلوی را با همه خدماتش سرنگون کرد و در کمال ناباوری برای «سوییس» شدن چنگ بر عبای یک روضه خوان وقیح و دروغگو و جنایتکار زد. انقلابیون ۵۷ تی دموکراسی نمیخواستند و دردشان درد به قدرت رساندن اسلام بود، گر نه یگانه مرد دموکرات تاریخ ایران، دکتر شاهپور بختیار را پای نعلین خمینی قربانی نمیکردند و خر برفت و خر برفت، سرود «دیو» چو بیرون رودفرشته در آید، نمی خواندند.
سرکار خانوم شیرین عبادی ، برنده جایزه نوبل و انقلابی سابق در توبه نامه که اخیرا در خطاب به نسل جوان نوشته اند، فرموده اند که شاید اگر شاه اجازه میداد کتاب های آقای خمینی چاپ میشد، شاید ما میخواندیم و به دام آقای خمینی نمی افتادیم !
این توجیه کودکانه و مردم فریبانه را ما بارها از دهان انقلابیون ۵۷ تی شنیده ایم، و در پاسخ این نسل سرشکسته و ایران بر باد ده، باید گفت، گیرم کتاب های خمینی ممنوع بود، مگر تاریخ مشروطه را نخوانده بودید؟ مگر نمیدانستیدپیام اصلی انقلاب مشروطه و بر دار کردن «شیخ فضل الله نوری» ، محدود کردن «مشروعه طلبان» بوده است. گیریم کتاب های خمینی ممنوع بود، مگر خمینی چیزی جز کپی کردن خرعبلات مثلا علمی علمای پیش از خود نوشته است؟ مشتی تراوشات ذهن های شهوت زده که عصاره اش میشود آداب مستراح رفتن و با بچه شیر خواره بازی کردن و در زلزله با عمه خویش همخوابه شدن و شاش شتر خوردن و ….
نه! اینها بهانه است، نسلی که مارکس میخواند و خروجی اش میشود «مولا علی چنین میگوید»، نمیتواند بلاهت و نعلین پرستی اش را گردن شاه بیاندازد. امروز با گذشت ۴۱ سال از آن انقلاب اسلامی، آیا غرب نیز تبلیغ تفکرات داعش را ممنوع نکرده است؟ همین غربی که دم از دموکراسی و آزادی بیان میزند، مگر جز این است که در فیسبوک و اینستاگرام و تمام شبکه های اجتماعی کانال های داعش و طالبان و … را مسدود میکند ، فرق داعش و خمینی در چه بود؟ کاری که پهلوی ها در چند دهه پیش انجام میدادند و هنوز از طرف اوباش خمینی پرست نکوهش میشوند، امروز غرب هم اجرا میکند. چرا که غرب دید اگر جلوی نشر افکار شیطانی مسلمانان معتقد به بهشت وحوریان فاحشه گرفته نشود، امنیت و آسایش اکثریت جامعه در خطر خواهد افتاد.
فاجعه انقلاب ۵۷ به قول احمد کسروی بدهکاری تاریخی ما به انگل های عمامه به سر بود. باید این اتفاق می افتاد تا با تطبیق حوادث انقلاب ۵۷ با حمله اعراب در ۱۴۰۰ سال پیش، تصویر درستی از مسلمان شدن خویش به دست میآوردیم. چرخ های تاریخ را نمیشود به عقب بازگرداند، اما میشود از تاریخ آموخت و تجربه کسب کرد.
درخت پوسیده وکهنه و از درون کرم خورده جمهوری اسلامی که بیفتد، تازه کرم ها و خر خاکی ها نمایان میشوند. اینها همانطور که وعده دادند، اگر قرار به رفتنشان باشد، همانند تخریب چی های زمان جنگ عمل میکنند که پس از استفاده از پل و عبور، پل را منفجر میکردند؛ اینها زمین سوخته به ما تحویل خواهند داد، اما چه باک؟ ما آنقدر ثروت طبیعی و انسانی داریم که میتوانیم در کمتر از یکی دو دهه به حالت طبیعی برگردیم. یادمان باشد ویرانه ای را که رضا شاه ساخت و نام ایران نوین را بر آن نهاد، کمتر از ۲ دهه زمان برد. ملت آلمان و ژاپن هم پس از جنگ جهانی کاملا ویران شده بودند، اما با درس گرفتن از اشتباهاتشان، دوباره همه چیز را از نو ساختند و امروز الگوی جهان شده اند.
جنگ یواشکی مردم وحکومت دیگر به کف خیابان ها رسیده است. پس از کشتار آبان ماه و ساقط کردن هواپیما و شیوع عمدی کرونا در ایران توسط جمهوری اسلامی، دیگر کمتر کسی امید به وعده پوچ «اصلاح از درون» دارد. طنین شعار اصلاحطلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا، هنوز در گوش های سنگین نظام میپیچد و نظام را وحشت زده میکند. طبل های جنگ فردا از هم اکنون به گوش می رسد. روزی که هابیل بفهمد قابیل برای کشتنش لحظه ای تردید نخواهد کرد، دیگر او را «برادر» خود خطاب نخواهد کرد.
اوضاع ایران اشغال شده این روزها بسیار شبیه به اواخر سلسله قاجار است. رشته همه چیز از هم گسسته و دیگر همه میدانند این سقف ترک خورده و دیوارهای پوسیده، نای ایستادن ندارند و با اولین ضربه پتک فرزندان کاوه، این عمارت کلنگی فروخواهد ریخت. پس از فروپاشی این بنای کهنه، خبری از رنگین کمان و باغچه وگل نیست، اما تا دلتان بخواهد، «امید» هست!
نادر شاه ها و رضا شاه ها و ستار خان ها و باقر خان ها در گوشه به گوشه این خاک زنده هستند، فقط باید پیدایشان کنیم. وقتی ناقوس مرگ این جرثومه در ایران طنین انداز شد، یادمان باشد دوباره «گول» نخوریم. پیش از هر چیز بدانیم ما آمریکا و انگلستان نیستیم. ما ایران نیمه اسلامی هستیم در قلب خاورمیانه جهنمی، ما نه سوییس میتوانیم باشیم و نه هیچ جای دیگر، ما فقط و فقط میتوانیم ایران باشیم و بس. ایرانی که بر اساس داشته هایش میتواند خیلی زود دوباره قامتش را راست کند. اینبار باید درک کنیم که نظام پس از جمهوری اسلامی، وارث سرزمینی میشود که از همه لحاظ فروپاشیده است. باید صبر داشته باشیم و در آن لحظات حساس مواظب باشیم «پوپولیست» ها یی چو احمدی نژاد فریبمان ندهند. باید مراقب باشیم که انتخاب فرداها، تنها انتخابی برای نسل ما نخواهد بود، انتخاب نوع حکومت و شخص اول مملکت در دوران پسا جمهوری اسلامی، سرنوشت چند نسل و ایران فردا را در کلیتش تغییر خواهد داد.
دموکراسی انتخاب بد و بدتر نیست. دموکراسی گوش کودکان را به زبان گرگ نزدیک کردن نیست، دموکراسی باید زمینه هایش فراهم شود و بی شک پس از این نظام باید دولتی موقت حداقل برای ۵ سال به مردم درس دهد که «رای آنها ارزشمند است»، چرا که یک انتخاب اشتباه، میتواند نتیجه اش خمینی, جمهوری اسلامی و خامنه ای شود.
برای امتیاز دهی به این مطلب، لطفا وارد شوید: برای ورود کلیک کنید