کودک انقلابی و مغزی که ضحاک نخورد!

من در یک خانواده توده ای به دنیا آمدم. پدرم از چپ های معروف بود و‌مادرم یک چپ دو آتشه و بی مذهب. از همان روزهای کودکی این سابقه خانوادگی زندگی مرا تحت تاثیر قرار داده بود. من در دوران کودکی بسیاری از رفقای چپ پدر و مادرم را که بعضی از آنها از قضا معروف هم بودند را یا در خانه پدری و شب نشینی های عجیب و غریب دهه شصت میدیدم و یا در آلبوم های عکس خانوادگی با آنها آشنا میشدم.

خانه پدری من خانه بزرگی بود با ۶ اتاق خواب در یکی از بهترین مناطق شمال شهر تهران. این خانه که معماری داخلی اش هم بسیار زیبا بود دور تا دور دیوارهایش کتابخانه بود و یادم می آید اولین کنجکاوی کودکانه من رفتن به سراغ کتاب های جلد آبی صادق هدایت و غلامحسین جان ساعدی بود. جلد آبی کتاب نیرنگستان صادق هدایت همیشه در خاطر من عزیز است چرا که همان جلد پر رنگ و آبی باعث شد من اولین کتابی را که برای ورق زدن انتخاب کنم، متعلق به مهم ترین نویسنده ایران یعنی صادق هدایت باشد.

تا چشم بر هم زدم وقت مدرسه رفتن رسیده بود. شوق و ذوق عجیبی برای مدرسه رفتن داشتم و درست یادم هست که چند روز مانده به «اول مهر»، مادرم با چند کتاب و چند متر کاغذ کادو و چسب و قیچی به سراغم آمد و گفت بیا با هم کتاب هایت را جلد کنیم تا خراب نشود!

یادم هست او‌چند صفحه اول کتاب که شامل بسم الله الرحمن الرحیم و عکس وحشتناک خمینی بود را به زیر کاغذ کادوها گذاشت و من در همان حال با دیدن عکس خمینی ذوق کردم که این همان «لولو» است که بابا تا در تلویزیون میبیند و بهش «حرف بد» میزند!

مادرم با شنیدن حرف های کودکانه من از خنده غش کرده بود و‌ پدرم را صدا کرد تا من همان حرفها را دوباره بگویم و اینها بخندند. من هم که از شیرین زبانی خودم ذوق کرده بودم دوباره همان حرف ها را زدم که تحسین شوم اما پدرم اینبار نخندید و مرا بغل کرد و روی پایش گذاشت و در حالیکه دستهای مهربانش را بر صورت من کشید گفت :

دخترم، این لولو همان کسی است که عموی ترا کشته و مادربزرگ و پدربزرگ را ناراحت کرده است. این را بدان اما حواست باشد که این حرف را به کسی نزنی. در مدرسه هم خوب حرف معلمت را گوش کن تا بعدا من به تو بگویم کدام درس ها راست است و کدام دروغ!

هنوز این جمله پدر من تمام نشده بود که مادرم وسط حرف پدرم پرید و با فریاد از او خواست که دست از سرم بردارد چرا که من کودک هستم و این حرفها برای من زود است.

سال اول و دوم دبستان را که تمام کردم از سال سوم پدرم تمام کتاب های درسی مرا همراه با من میخواند و هر جا دروغی بود به من راستش را میگفت و تاکید میکرد اینها همه دروغ است و فقط برای گرفتن «نمره» من باید اینها را بخوانم تا همیشه شاگرد اول باقی بمانم.

امروز که به گذشته برمیگردم میبینم مهم ترین کاری که پدرم برای من کرد همین «آموزش» درست بود. او که میدانست در تمام کتاب های درسی ما برنامه های تبلیغاتی انقلاب و‌جمهوری اسلامی گنجانده شده است با فداکاری و گذاشتن وقت برای مطالعه آن اراجیف نامه ها باعث‌ شد من هیچوقت اسیر دستگاه مغزشویی جمهوری اسلامی نشوم.

صداقت و‌درستکاری پدرم در کنار آموختن درست و تحریف نشده تاریخ باعث شد آن کودکی که پدر و‌مادرش چپ و دشمن پهلوی بودند، عاشق شاه و‌ملکه شود و پدرش هم وقتی بزرگتر شده بود در کل کل های سیاسی پاسخ دخترکش را اینگونه بدهد که خودم کردم که لعنت بر خودم باد.

این ها را نوشتم تا به اینجا برسم که جمهوری اسلامی در تمام این سالها برای دوران کودکی فرزندان ایران برنامه داشته است. تکرار آنچه در دهه شصت بر ما کودکان گذشت تکرار مکررات است اما پرداختن به آن واجب است تا شاید بشود از همین امروز که خیلی هم زود دیر شده است جلوی ضرر را بگیریم.

پس از حذف تاریخ پیش از اسلام از کتب درسی و حذف اشعار شاعران ملی، چندی پیش خبر رسید که خامنه ای تاکید کرده است «کودکستان ها» و پیش دبستانی» ها هم باید تحت نظارت آموزش و پرورش قرار بگیرند تا مبادا چشم و‌گوش بچه ها با آموزش زبان انگلیسی و دیدن برنامه های خارجی باز شود. در کنار این خبرهای قدیمی امروز هم خبر رسیده است که قرار است ۲۵۰۰۰ هزار آخوند «طوسی» سرشت که اکثرا هم دچار بیماری های روانی و عقده های جنسی هستند، به مدارس اعزام شوند تا ناظر باشند که آیا محیط آموزشی اسلامی است یا نه!

ول کردن بیست و پنج هزار سعید طوسی در مدارس یعنی تجاوز و شکنجه و‌مغزشویی میلیون ها دانش آموز!

اپوزیسیون بی خاصیت ایرانی اگر به جای تاسیس صدها کانال و رادیو و سایت کاسبکار بر روی کودکان بیگناه ایرانی سرمایه گذاری کرده بود هیچوقت عمر این نظام به ۴ دهه کشیده نمیشد. چند درصد پدر و‌مادران دانش آموزان مطالبی را که به آنها آموزش داده میشود را میخوانند؟ چند درصد پدران و‌مادران جوان امروزی به جای دنبال کردن باسن ریحانه پارسا و چشم های رنگی محمد گلزار به مسئله آموزش صحیح و تربیت درست توجه دارند؟

اگر پدران و‌مادران کودکان این سرزمین می آمدند خودشان تربیت فرزند خویش را به عهده میگرفتند و «مغز» او را از دستگاه مغزشویی و عریض و طویل ضحاک زمانه دور نگاه میداشتند، شاید هیچوقت این حکومت ۴۳ ساله نمیشد.

ای کاش به جای این همه کانال های تلویزیونی بی خاصیت و‌ تارنماهای بی اثر و سازمان های عجیب و غریب، عده ای از اساتید ایرانی می آمدند سامانه ای را برای آموزش درست کودکان ایرانی طراحی میکردند تا کودک ایرانی از همان آغاز دچار از خودبیگانگی نباشد.

فرض کنید دانش آموزان کلاس چهارم و پنجم دبستان به سامانه ای دسترسی داشتند که در آن تاریخ واقعی سرزمینشان و‌ نقش کورش و‌منشور حقوق بشرش بدون هیچ کم و‌کاستی توضیح داده میشد، آیا فکر میکنید در این صورت آن کودک باز قهرمانانش علی و‌حسین تازی میشد؟ اگر پدر و‌مادرها کمی به جای برنامه های سیاسی و شعارهای ناشدنی، روی تربیت درست فرزندان خویش وقت گذاشته بودند تا کنون این حکومت صد بار براندازی شده بود.

ما اگر قبول کنیم که این جنایتکاران اشغالگر هستند و دشمن ایران، آنگاه میتوانیم از همان دوران کودکی فرزندان خویش را با هویت واقعی و تاریخ درست سرزمینشان آشنا کنیم و از دست دستگاه دروغ پراکنی رژیم هم کاری بر نیاید اما افسوس که مخالفان هیچ توجهی به این موارد ندارند و جمهوری ضحاکیان همچنان مشغول مغزخوری است.

آیا تا به حال از خود پرسیده اید چرا در افسانه «ضحاک» او «مغز» میخورد؟ هدف فردوسی از سرودن این داستان چه بوده است؟ برای درک این مطلب به کتاب ضحاک ماردوش زنده یاد سعیدی سیرجانی مراجعه کنید تا مغز فرزندانتان خوراک ضحاک نشود.

براندازی و ساقط کردن این رژیم باید از خانه ها شروع شود و پس از آن است که خیابان ها و‌میدان ها آماده تسخیر میشوند!

امضاء محفوظ

به اشتراک بگذارید:
0 0 رای
ارزیابی این پست
12 نظر
قدیمی ترین
تازه ترین پر رای ترین
بازخوردهای درون متنی
همه نظرها