«کودتای سپاه» یک حرف بی معنی است: کودتا برای بدست آوردن قدرت است، نه «چنگ زدن» برای از دست ندادن آن!

در بین رذالتهایی که اصلاح طلبان مرتکب شدند «گفتمان سازی» (بخوانید: جعل مفاهیم) نقش عمده ای داشت، و یکی از آنها خلق لولو خورخوره ای به نام «کودتای سپاه» بود.

مفهوم کودتا هم مانند سایر واژگان تفسیر پذیر است، ولی یک شاخص حداقلی دارد و آن انتقال قدرت است. در ایران قدرت در دست کیست؟ طبق قانون اساسی تقریبا همه اختیارات در نهایت به ولی فقیه بر میگردند، فرمانده کل قوا هم اوست، پس حتی از نظر فرمالیته هم معیارحداقلی برای اطلاق واژه کودتا خلع ید از ولی فقیه است. با یک دید عملگرا هم چون عمده قدرت در دست سپاه (همسو با بیت) است (نه فقط چون اسلحه دستش است، بلکه چون پستهای کلیدی در تمام نهادهای حکومتی توسط وابستگان خودش اشغال شده اند) صحبت از «کودتای سپاه» کاملا بی ربط است.

چرا اصلاح طلبان این داستان را خلق و تبلیغ کردند؟ انگیزه سطحی یک رقابت بین دو باند مافیایی (مدیران دولتی باند رفسنجانی و رقبای باند بیت و اطلاعات سپاه) بود. چون باند اول فرماندهی قوای مسلح را نداشت مجبور بود از بین مردم سرباز گیری کند، و برای این منظور ناچار بود که آنها را از «چکمه نظامی ها» بترساند. ولی اینجا یک رذالت عمیق تر هم وجود دارد: همین که در گفتمان غالب از «خطر کودتا» صحبت شود نوعی پذیرش مشروعیت نظام موجود و قوانینش است (همان حکایت معروف بد و بدتر).

در هر حال اگر هم کسی (به خاطر منافعش) خودش را به خریت زده بود تا بتواند وانمود کند که این داستان را باور کرده این ماجرا اکنون منتفی است: حالا دیگر به نهادهایی مانند مجلس در حد حفظ ظاهر هم توجه نمیشود، مثلا دیدیم که مجلس حتی کلیات لایحه بودجه را رد کرد و «نظام» تصمیم گرفت همان لایحه رد شده مبنا قرار بگیرد!

بله، سپاه (مانند همه حافظان قدرت) هارتر خواهد شد ، هر کاری هم که از دستش بربیاید (با اسلحه و جز آن) انجام خواهد داد، ولی این روند «طبیعی» امور است. شما در همین ماجرای کرونا میتوانید مشاهده کنید که حکومتها در شرایط اضطرار به چه روشهایی متوسل میشوند. تازه در این مورد کسی عمدا اصل نظام را هدف نگرفته، همه نظامها وقتی مورد تهدید سیستمی قرار میگیرند دستکش مخملی را در میآورند و (در حد توانشان) از مشت چدنی استفاده میکنند، این عادی است. مشکل ما با ج.ا. این نیست که چرا دادستان و پلیس و غیره دارد، بلکه اینکه اصلا نمیبایست بدنیا می آمد!

با طرفداران نظام که من اصلا حرفی ندارم، حرف (و انتقاد جدی) من به «بر اندازان» است: اگر شما از همان حرکت اول اینجای کار را محاسبه نکرده بودید یا ـ با عرض پوزش ـ خیلی هالو تشریف دارید و یا (به خودتان و دیگران) دروغ میگویید وماهیتا اصلاح طلب (و نه برانداز) هستید. این داستان شبیه این است که ما در جنگ باشیم، بعد موقعی که قرار است یک پایگاه دشمن را تصرف کنیم ناگاه به یادمان بیاید که ممکن است او با مسلسل از آن دفاع کند! این انتقاد محدود به مسئله جنگ و کشتار نمیشود، فرض کنید شما در مسابقه فوتبال هستید، موقع گل زدن ناگاه به این مشکل بر بخورید که طرف مدافع و دروازه بان دارد! این یعنی شما هیچوقت قصد و اراده جدی برای بازی فوتبال نداشته اید. متاسفانه این شرح حال بویژه قشر روشنفکر و «روشنگر» ماست. اصل حرف آنها این است که ما برای فوتبال ساخته نشده ایم، سنمان هم دیگر اقتضا نمیکند، نمیشود شطرنج بازی کنیم؟ خوب جواب پاسدارها را به سادگی میتوان حدس زد: زرشک!

به اشتراک بگذارید:
0 0 رای
ارزیابی این پست
4 نظر
قدیمی ترین
تازه ترین پر رای ترین
بازخوردهای درون متنی
همه نظرها