کرونا و مشکل فرهنگی ما ایرانیان
خطر ویروس کرونا در ایران در مقایسه با کشورهای دیگر دو چندان است. در کشورهای نرمال معمولا نحوه برخورد با اینگونه بیماری ها مشخص است. در اغلب اوقات دولتها با شفافیت لازم و تمهیدات همه جانبه به مقابله با این بیماری میروند و نهایتا گسترش آنرا مهار می کنند.
اما مشکل ما در ایران بیشتر از خود ویروس است. مشکل ما ریشه در اعماق تاریخ دارد. ریشه در باورهای مذهبی دارد. ریشه در سرسری گرفتن واقعیات زمینی دارد. ریشه در توهمات ماورالطبیعی مثل اینکه خدا خودش کمک خواهد کرد و یا اینکه نذر می کنیم بیمار شفا پیدا می کند و یا “توکل بخدا کن این حرفا چیه؟!”
بگذارید چند نمونه از شیوع وبا در یکی دو قرن اخیر را که در کتابهای تاریخی و سفرنامه های گردشگران خارجی به آنها اشاره شده را با هم نگاهی بیاندازیم. بعد نحوه برخورد حاکمان، آخوندهای پدرسوخته و همچنین رفتار مردم را مطالعه کنیم:
وبا مهمترین بیماری و اصلی ترین عامل مرگ و میر ایرانیان تا دوره حکومت پهلوی بود. البته بیماریهای دیگری هم بودند که تلفات زیادی بجا می گذاشتند اما آنچه که در تاریخ ثبت شده موج های تناوبی بیماری وبا بود که خانواده ها را عزادار میکرد. تقریبا هر چند سال یک موج عظیم وبا می آمد و هزاران نفر را بهلاکت می رساند.
وبا البته در کشورهای دیگر هم بود. در هندوستان و سرزمین های عثمانی و مصر و حتی اروپا نیز وجود داشت و بارها تلفات زیادی به همراه داشت اما تمرکز ما بر روی کشور خودمان است. می خواهیم ببینیم ریشه بدبختی ما در کجاهاست.
گسترش وبای بزرگ ۱۲۳۶ قمری (برابر با 1193 خورشیدی) در ایران بیسابقه بود. در خلیج فارس روزی ۱۵۰۰ نفر را میکشت و چون به ناچار اجساد را به دریا میریختند، بیماری گسترش مییافت. طوری که بعد از رسیدن به شیراز، در عرض تنها ۴ هفته، دو سوم شهروندان آن، مردند.
حاج زینالعابدین شیروانی هم که از آن ولایت میگذشت نقل میکند: «شیرازیان کفارهی گناهان خود را میدادند و باریتعالی بلای وبا را بر آنها گماشت و در مدت قلیلی جمع کثیری طریق عدم پیش گرفتند.» این وبا از شیراز به مرکز ایران رسید، در سراسر مملکت «از صدهزار تن افزون بکشت.»
در ۱۲۶۹ قمری (برابر با 1226 خورشیدی) وبا دوباره در تهران عود نمود. لیکن نسبت به سالهای قبل چندان شدتی نداشت. در روزهای اول، روزانه ۶۰ الی ۷۰ نفر تلف شدند. در شعبانماه به روزی ۱۳۰ نفر رسید. همانگاه نوشتند: «چونکه ۴۶ روز است این ناخوشی در تهران است، باید موافق قاعدهی ایام سابق در این روزها انشاالله تمام بشود. در این ولایت هر وقت بروز کرده است، بیشتر از ۵۰ روز یا ۲ ماه طول نکشیده است.» اما در رمضان هنوز روزانه ۱۵ الی ۱۶ نفر را میکشت. آخر رمضان به روزی ۳۰ نفر رسید. مردم تهران به قم پناه بردند. در این شهر خانهای که از زوار خالی باشد، باقی نماند و از شدت جمعیت، روی قبرستانها چادر زدند و بدین طریق تهرانیها ناخوشی را با خود به قم و کاشان بردند. در ماه صفر از همین وبا در تبریز روزی ۵۰ تا ۶۰ نفر مردند. برف و باران آمد و ناخوشی تخفیف یافت.
در ۱۲۷۳ قمری (برابر با 1230 خورشیدی) وبای سخت دیگری به همهی ولایات ایران افتاد. کنتدوگوبینو که در این سال در تهران به سر میبرد، نوشت: «هر کس دو پا داشت و میتوانست فرار نماید برای حفظ جان خود از پایتخت گریخت. مردم چنان میمردند که گویی برگ از درخت میریزد، من تصور میکنم که بیش از یک سوم سکنهی شهر تهران در اثر وبا مردند.» از تهران هم نوشتند: «در شهر ما و شمیران به جز خبر ناخوشی وحشت خبری نیست… از صفحهی کن تا ساحت سوهانک زیادتر از بیستسیهزار نعش آوردهاند.» حاکم بروجرد گزارش داد: «از قراری که مینویسند و مذکور میشود، این ناخوشی در همهی بلاد ایران بروز یافته.» بعد از تهران، در خراسان و قم و کاشان شدت کرد. یزد را هم گرفت و در فارس و قشلاقات فارس قریب ۲۰۰۰۰ نفر را کشت. وضع تبریز چنان بود که اگر جنگ هم شده بود اینگونه ویرانی نمیشد.»
در ۱۲۸۸قمری (برابر با 1245 خورشیدی) هنوز قحطی ادامه داشت؛ وبا هم مزید بر علت شد. در تهران به گواهی امینالضرب روزی ۲۰۰ تا ۴۰۰ نفر در کوچه و بازار و محلهها مردند. تنها تهران نبود؛ در همهی ولایات، ناخوشی مشهود و کسادی و بیرونقی و بیپولی افتاد. تبریز کنفیکون شد. هم ناخوشی بود، هم قحطی و هم سیل و هم قطاعالطریق که راه عبور و مرور را مسدود کرد. در همهی ولایات قحطی و گرانی نفس مردم را قطع کرد… و از پای درآورد. از خراسان گزارش رسید چه خراسانی… آدم را میکشند، گوشت او را میخورند، دیگر چه رسد به اسب و الاغ. هر روز در مشهد آدم میگیرند که سگ کشته و گوشت او را آورده و فروخته است. عجب اینکه سگ و گربه و موش میخورند و باز روزانه ۳۰۰ تا ۴۰۰ نفر وبا.
به گفتهی امینالضرب روزی ۴۰۰ تا ۵۰۰ از بین میرفتند. در این سال در قوچان ۱۲۰۰۰ نفر از دست رفتند.
وبای ۱۳۱۰ تهران ابتدا در محلهی سرچشمه بروز کرد بعد در پامنار و سرتخت و خیابان ناصریه… و تا حضرت عبدالعظیم تعدی نمود. هنوز به دهم محرم نرسیده، به قولی روزی ۲۰۰ نفر و به قولی روزی ۲۵۰ نفر میکشت. از نیمهی دوم محرم تا اوایل صفر بیماری بر شدت خود افزود و به گفتهی برخی روزی ۶۰۰ تا ۷۰۰ نفر میمردند. اعتمادالسلطنه میگوید: «بین ۲۰ تا ۲۱ محرم یعنی در دو روز، ۱۶۰۰ نفر تلف شدند.» تجار نوشتند: «روزی ۱۰۰۰ نفر از میان رفتند.» برخی ۱۲۰۰ نفر را هم در اوایل صفر ثیت کردهاند. دکتر فوریه که در آن روزها در تهران بود گواهی میدهد که وبای تهران روزی نزدیک به ۸۰۰ نفر را کشته و این مقدار تلفات اگر در نظر داشته باشیم که جمعیت تهران در تابستان نصف میشود، بسیار زیاد است.
مردگان را یا در گاری ریختند و به گودالها و خندق شهر انداختند و یا به گورستانها بردند. مشیرالطبا شاهد بود که در قبرستانها چنان مرده میچیدند که گویا پارچهی سفیدی روی گورستان کشیدهاند و چون برخی را قبل از مرگ کامل و در حال اغما حمل میکردند، به گفتهی همو بعضی مردهها وقت شستن و یا کفنکردن و یا به قبر گذاشتن بلند شده و زنده گشتند. آنان هم که هنوز نمرده بودند، حیران و سرگردان برجای بودند و از بشرهی همه معلوم بود در میان بلا گرفتارند.
البته موارد دیگری هم بودند که بخاطر پرهیز از طولانی تر شدن مطلب از آنها می گذریم.
خب. این وضع ما در مواجهه با بیماری وبا بود. در یکی از کتابها خواندم در زمان هایی که در شهری از اشهرهای ایران وبا می آمد، برخی از مردم احمق برای شفای مریضانشان می رفتند از حوضی که یک سید یا یک آخوند معروف وضو گرفته آب برمی داشتند و به حلق بیمار بدبخت می ریختند. در شیراز هجوم مردم به خانه یکی از روحانیون بقدری شدید بود که حوض وسط حیاط را در کمتر از یک ساعت خالی کردند!
واقعیت این است که از زمانی که آخوندها در ایران پیدا شدند، باورهای خرافی را به مردم بیسواد تزریق کردند. هنوز هم مردم ایران خظرات را جدی نمی گیرند. می دانند که ایران روی کمربند زلزله قرار دارد و هر آن ممکن است میلیون ها نفر کشته شوند اما بر این باورند که خدا بزرگه!
این بدبختی ما از خود ویروس کرونا بیشتر تلفات داده. هواپیمایی ماهان تنها شرکتی بود که چینی های مشکوک به بیماری را جابجا میکرد اما بسیاری از مردم ایران هنوز با کمال بی خیالی سوار هواپیمای شرکت ماهان میشوند و ترسی ندارند که ویروس کرونا بگیرند!
رضا شاه آمد و برای جلوگیری از گسترش بیماری وبا، پروژه آبرسانی به شکل لوله کشی را شروع کرد. بعد شما بروید از پدران تان بپرسید این اخوندهای بیشرف چه مقاومتی در برابر این اقدام عمرانی کردند. تا سالها خیلی از مردم متدین اجازه نمی دادند انشعاب لوله کشی به منزل شان راه پیدا کند. ترجیح میدادند از همان چاه وسط حیاط با تلمبه و یا با دلو و طناب استفاده کنند. این چاه ها معمولا از زیر زمین توسط چاه های فاضلاب آلوده میشدند و وبا میگرفتند.
زنده یاد احمد کسروی می نویسد:
میگویند در نوبتی دیگر که وبا آمده بود (یعنی در سال ۱۲۴۳ خورشیدی) وبا در تبریز عده زیادتری را کشته بود و مردم همچنان متوسل به نذر و نیاز به اجاق آقا میرفتاح میکردند و یکی از پسرهای آقا میرفتاح مجتهد را در کوچه های تبریز میگرداندند اما آن پسر خود وبا گرفت و مرد!
مردم گفتند: آقا، وبا را به تن خویش پذیرفت!!
(یعنی پسرش وبا گرفت تا پیشمرگ مردم شهر شود)
و بدین ترتیب همین اتفاق مرگ پسر میر فتاح ، ایمان شان به او بیشتر هم شد.
بهرحال وبا کار خودش را میکرد و روزانه چند صد تن را روانه قبرستان میکرد.
یکی از سودهای دانش های اروپایی آن است که جلو وباهای بزرگ را گرفت.
برای امتیاز دهی به این مطلب، لطفا وارد شوید: برای ورود کلیک کنید