کاش کابوهای امریکا نیز یک امام کاظم داشتند
امام کاظم(ع) در منی (نزدیک مکه) بود، بانوئی را دید گریه می کند، و بچه هایش نیز که در کنارش هستند گریه می کنند، به خاطر آنکه گاوی شیرده داشتند و آن گاو مرده بود.
امام کاظم(ع) نزد آن بانو رفت و فرمود: از کنیز خدا، چرا گریه می کنی؟
بانو گفت: ای بنده خدا، من دارای چند کودک یتیم هستم، و تنها در زندگی یک گاو داشتم که زندگی من و بچه هایم به وسیله آن گاو تأمین می شد، اکنون آن گاو مرده است و دست من و بچه هایم از همه چیز کوتاه شده است و بیچاره شده ایم.
امام کاظم: ای کنیز خدا، می خواهی آن گاو را برای تو زنده کنم؟
به دل بانو افتاد که در پاسخ گفت: آری.
امام کاظم(ع) به کنار رفت و دو رکعت نماز خواند، و دست به سوی آسمان بلند کرد و لبهایش را تکان داد (که معلوم بود دعا می کند) سپس برخاست، گاو را صدا زد، و با نوک عصا یا پنجه پا به آن گاو مرده زد، ناگهان آن گاو برخاست و راست ایستاد، وقتی که زن آن منظره را دید، جیغ کشید و فریاد می زد:
عیسی بن مریم و رب کعبه: سوگند به خدای کعبه این مرد، عیسی بن مریم(ع) است.
منبع: اصول کافی- باب المولد ابی الحسن موسی بن جعفر(ع)- حدیث 6، ص 484 – ج 1
برای امتیاز دهی به این مطلب، لطفا وارد شوید: برای ورود کلیک کنید