چرا تحزب در ایران شکل نمی گیرد؟ (۲)
اگر دقت کرده باشید می بینید در اروپا و امریکا شرکتها و کارخانجات متعددی هست که قدمت بیش از صد ساله دارند اما در ایران شرکتها و کارخانجات متکی به همان شخص اول است و معمولا با مرگ صاحب اولیه شرکت ورشکسته شده و از بین می رود.
شما در آلمان شرکت مرسدس را می بینید که با قدمت تقریبا صد ساله و یا فولکس هشتاد ساله و یا در امریکا شرکت جنرال الکتریک 128 ساله را می بینید که توسط ادیسون پایه گذاری شد و هنوز هم جزو شرکتهای غول آسای جهان است. همین طور شرکت فورد در امریکا یا شرکت لویدز لندن و غیره و غیره. حتی برخی از بیزینس های کوچک هم قدمت صد ساله دارند اما ما در ایران کمتر به یک بیزینس با قدمت چند دهه برمیخوریم.
ما همین وضعیت را هم در مورد احزاب و گروههای سیاسی داریم. شاید حزب توده و یا جبهه ملی از قدیمی ترین احزاب سیاسی ایران باشند ولی با مرگ افراد شاخص آن، دیگر اثری از آنها نیست.
قهرمان پروری و کیش شخصیت پرستی، یکی از مهمترین ویژگیهای تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران بوده است.
در همین راستا باید خاطر نشان کرد که احزاب سیاسی در ایران عمدتا قائم به شخص بوده یا هویت خود را عمدتا از شخص مؤسس میگرفتند، نه از شخصیت حقوقی و گروهی یا حزبی؛ لذا احزاب سیاسی در ایران عمدتاا ز پشتوانه حمایت عمومی برخوردار نبودهاند.
برخی از مهمترین مصادیق احزاب شخصگرا عبارتند از:
حزب دموکرات قوام، حزب زحمتکشان بقایی، حزب ملت ایران فروهر، پان ایرانیستهای پزشکپور، حزب همراهان فاتح، حزب ملیون اقبال، حزب مردم اسدالله علم، حزب عدالت دشتی، حزب پیکار حسین علاء و غیره.
اگر چه تعدادی از احزاب کاملا شخص محور نبودند؛ ولی عمدتا خصلت نخبهگرا داشتند. این ویژگی چه در مورد احزاب مشروطه و دوره پهلوی تا حد قابل توجهی صدق میکند.
نخبهگرا بودن احزاب در ایران باعث شده است که از یک سو، چندان توجهی به عضوگیری اعضای عادی نداشته باشند و از سوی دیگر، به آموزش سیاسی و اجتماعی و ارتقای آگاهی سیاسی و اجتماعی مردم نیز عمدتا بیتوجه باشند.
پایتختنشینی احزاب و عدم ایجاد دفاتر محلی و شهرستانی برای عضویت نیز باعث شده است که ارتباط یا تعامل مستمر و قاعدهمند بین احزاب و شهروندان در سطح کشور برقرار نشود.
احمد کسروی در کتاب تاریخ مشروطه ناکامی جنبش مشروطهخواهی را به عدم تربیت سیاسی تودهها و عدم هدایت سیاسی و اجتماعی درست تودهها توسط رهبران حزبی نسبت میدهد:
« جای افسوس آن است که با آن تکانی که به نام آزادیخواهی به مردم داده بودند، باری در این زمینه به آنان، آموزگاری ننمودند. معنی درست مشروطه، مجلس و قانون را به آنان نفهمانیدند و راهی برای کوشش برای ایشان باز نکردند و یک آرمانی به ایشان نشان ندادند. آن شور که در مردم پدید آمده بود، اگر با آگاهیهای سودمندی درباره زندگانی تودهها و کشورداری و این زمینهها توأم گردید، به زودی خاموشی نیافتی و با یک فریبکاریهایی از ملایان و دیگران، کینه با مشروطه و آزادی جای آن را نگرفتی. نبودن چنین راهنمایانی کشور را از پیشرفت بی بهره گردانید و در بسیاری جاها به جنبش جامه هیاهو و آشوب پوشاند.»
یحیی دولت آبادی چنین مینویسد: « آزادیخواهان تصور میکنند به هوش آمدن چند تن در میان یک ملت خواب رفته میتواند به زودی تأثیر بیداری خود را در تمام ملت هویدا سازد. این ملت از صد نفر یک نفر باسواد ندارد و از معلومات تهی است. (کتاب حیات یحیی – جلد اول)
برای امتیاز دهی به این مطلب، لطفا وارد شوید: برای ورود کلیک کنید