نگاه مجله اشپیگل به رضا شاه؛ نوسازگر خشن!
ما ایرانی ها از آنجا که تاریخ معاصرمان به حب و بغض شخصی آلوده شده است، منابع زیادی برای شناخت خویش نداریم؛ اما خوشبختانه با جستجو در آرشیو مطبوعات غربی ما میتوانیم تصویری نزدیک به واقعیت از گذشته خویش پیدا کنیم. این روزها که سایه نام بلند و متبرک رضا شاه کبیر دوباره بر سر این سرزمین افتاده است، بد نیست بدانیم دیگران او را چگونه می دیدند و ایران پیش از او چگونه بوده است؟
در پایان این گزارش شما خواهید دید که این ابرمرد ایرانی چه منجلابی را برکه کرد و جز دیکتاتوری مصلح و خشونت های لازم، راه دیگری وجود نداشته است. برای شناخت بهتر او کافی است اوضاع جهان آن روزگاران را هم در نظر بگیریم و ببینیم در قلب اروپا هم دیکتاتوری ها همه جا بودند و بدون شک هیچ عقل سلیمی انتظار نداشت که از دوران قاجار ما ناگهان بهشت برین و در قرن ۱۹، سوییس قرن ۲۱ شویم.
نوسازگر خشن
هنگامی که محمدرضا شاه پهلوی در ۲۶ اکتبر ۱۹۱۹ به دنیا آمد، پدرش یک افسر ناشناخته در دسته قزاقهایی بود که در دوران جنگ جهانی اول توسط روسها در ایران به وجود آمده بود. رضاشاه قوی هیکل، زورگو، خشن، حریص و زیرک، درست مانند یک گربه وحشی ایرانی، در میان آخرین بازماندگان قاجار برای رسیدن به قدرت مبارزه کرد. وی در سال ۱۹۲۵ احمدشاه را که در پاریس زندگی به بطالت میگذراند، از تخت طاووس روفت و با خشم و قدرت تمام، یک ملت نُه میلیونی را (که البته وی مدعی بود پانزده میلیون نفر هستند) از خواب قرون وسطایی بیدار کرد.
درست مانند سرمشق و همتراز خود، کمال آتاتورک، که وی را «گرگ خاکستری آناتولی» مینامیدند، رضاشاه نیز پوشش سنتی اسلامی را در ایران ممنوع اعلام کرد و چادر زنان و فینه مردان را از سر آنها برداشت. وی دستور داد بخشهای بزرگی از تهران را خراب کنند و بجای آن ساختمانهای مدرن، که برخی به طرزی مبتذل زشت بودند، بسازند. تهران امروز با بلوارهای عریض و ساختمانهای فاخر، با ایستگاه و پست و وزارتخانه و فرشگاههای بزرگ، همگی حاصل دوران این نوسازگر خشن هستند.
رضاشاه دستور داد تا بجای راههای کاروانرو، شاهراههای مدرن با مهمانسرا بسازند. سد بسازند. شهر و صنعت از زمین میرویید. بسیاری از اینها البته بیحاصل بود. سد فریمان (در شمال شرقی ایران) به دلیل کمبود آب از کار افتاد. در شهر صنعتی فریمان نیز کارخانهها میخوابیدند چرا که نه زغال سنگی بود و نه راهی که بتواند آن را به کارخانه برساند. جنگلهایی که وی دستور داد بسازند، پس از چندی خشک شدند و در گرما از بین رفتند.
یک یادگار فنی شاه پیر اما باید به عنوان یک ارزش ماندگار و از نظر سیاست بینالمللی بس مهم باقی میماند: خط راه آهن خرمشهر در خلیج فارس تا میانه در آذربایجان. این خط، ایران را به مهمترین حلقه ارتباطی در جنگ جهانی دوم تبدیل کرد. پنج میلیون تُن تجهیزات نظامی در فاصله ۱۹۴۱ تا ۱۹۴۴ از این طریق حمل شد.
اتفاقا درست همین راه مهم و حیاتی برای روسیه، سرنوشت شاه سالخورده را رقم زد. متفقین نمیتوانستند به هیچ وجه اداره این شاهرگ حیاتی و تعیین کننده جنگ را به رضاشاه به عنوان دیکتاتوری بسپارند که به دیکتاتور دیگر، آدولف هیتلر، علاقه نشان میداد. در ۲۵ ماه اوت ۱۹۴۱، ساعت پنج صبح، روس و انگلیس از شمال و جنوب وارد خاک ایران شدند. زندگی شاه پیر در سال ۱۹۴۴ در شهر ژوهانسبورگ در آفریقای جنوبی و در تبعید به پایان رسید.
مهمتر و پایدارتر از نوسازیهای فنی که رضاشاه به وجود آورد، تغییراتی هستند که وی به خلق و خوی ایرانیان تحمیل ساخت. فلاکت زندگی دهقانان ایرانی قدمت صدها ساله دارد. از صدها سال پیش، راهزنان، قبایل غارتگر چادرنشین، اربابان زورگو، خراجبگیران، بیگانگان و پادشاهان خوشگذران بر ایران حکم میراندند. عطر مدهوش کننده اشعار شیدایی، و فراموشی در مذهب عرفانی و گم شدن در نشئگی خشخاش، قدمت صدها ساله در ایران دارد.
ایران قدیم
هر شب عطر تریاک از صدها کلبه فقیرنشین و زاغههای شپشزده در منطقه ده تهران (جنوب شهر) فضا را میآکند. بوی تریاک با بوی تعفن کانالهایی در میآمیزد که فاضلاب و زباله و آب آشامیدنی این شهر میلیونی را در شهر به حرکت در میآورد. کانالهایی تیره که بوی ادرار و زباله و مدفوع انسان و حیوان میدهند.
در کوچههایی با دیوارهای گِلی، زنان پیر و جذامی، دختران نورسیده و پسران را برای فاحشگی عرضه میکنند. تخمین زده میشود دو سوم از ایرانیان به تریاک معتاد باشند. البته بخش بزرگی از مردم علیه تیفوس و تب نوبه مصون هستند، ولی بجای آنها بیماریهای مقاربتی و سل بیداد میکند.
بیماری سل یکی از پیامدهای استثمار بیشرمانه نیروی کار است. کودکان پنج ساله و زنانی که در سی سالگی به پیرزنان فرتوت و بیدندان تبدیل شدهاند و فوج کارگرانی که از لاغری جلب توجه میکنند، روزی ده تا دوازه ساعت در کارگاههای تاریک و کاروانسراهایی که در آنها دارهای قالی بر پا شده است، کار میکنند . آنها ارزشی را تولید میکنند که در سراسر جهان به عنوان یک کالای گرانبها شناخته شده است.
از ثروتی که از مزارع برنج و نیشکر و باغهای زیتون در آذربایجان و کرانه دریای کاسپین تولید میشود، تنها یک پنجم به کشاورزان میرسد. چهارپنجم بقیه سهم صاحبان زمین است که شامل هزینه مالیات، آب، ماشینآلات کشاورزی و زمین میشود. به دهقان هیچ چیز جز نیروی کارش و چهاردیواری گلیاش تعلق ندارد.
اینهمه اما ماجرایی است که تا چندی پیش جریان داشت. چیزی در این میان شروع به تغییر کرد: از جمله موضع نسبت به این نکبت و فلاکت. دهقانان و کارگران دریافتند نه در آنسوی مرزهای روسیه بلکه در کشورهای دیگر به گونه دیگریست و آنها نیز میتوانند و باید وضعیت دیگری داشته باشند. و این آگاهی بیش از هر چیز یکی از خدمات رضاشاه سالخورده بود. وی سالانه پانصد جوان ایرانی را به دانشگاهها، مدارس عالی و آموزشگاههای نظامیاروپا میفرستاد. آنها نه تنها دانش فنی، بلکه وجدان اجتماعی را نیز با خود به کشور میآوردند.
منبع : کیهان لندن
برای امتیاز دهی به این مطلب، لطفا وارد شوید: برای ورود کلیک کنید