نه با یک گل بهار میشود و نه با یک پادشاه مملکت

قحط الرجال و قحط النسائی که جامعه ایران گرفتار آن شده نه تنها حاصل اعمال و سیاستهای رژیم بلکه در رتبه اول حاصل رفتار یک جامعه بی خرد با مبارزین و کوششگران علیه نظام سلطه است. در این میان سلطنت طلبان نقش ویژه ای داشته اند و دارند و آخوندهای حیله گر نیز این را دریافته و اکثر مزدوران خویش را سلطنت طلب و پادشاهی خواه جا میزنند. این افراد به هر مخالف رژیم که نامی برای خود پیدا میکند و مشهور میشود حمله میکنند که نکند میخواهد بیاید و جای شاهزاده را بگیرد و خودش رهبر شود. این سان است که چهره های برتر مخالفین که سرمایه اصلی ما در مبارزه با رژیم هستند تخریب میشوند. نسرین ستوده، نرگس محمدی و مسیح علینژاد جزو مطرح ترین زنان جبهه اپوزیسیون هستند که قربانی این حماقت مخالفین شده اند. در میان مردان نیز از حسن شریعتمداری گرفته تا حشمت طبرزدی و کورش زعیم همین رویه به بهانه های تجزیه طلبی و فدرال خواهی و جمهوری خواهی جریان دارد. قربانیان رژیم نیز از منوچهر بختیاری گرفته تا حامد اسماعیلیون به طریقی دیگر لجن مال میشوند.

رژیم کار خودش را میکند اما سخن من با پادشاهی خواهانی است که چنین آلت دست شده اند. یک پادشاه و مشتی برده گوش به فرمان مملکت نمیشود. اگر آنگونه که میگوئید نسرین ستوده و یا مسیح علی نژاد میخواهند رئیس جمهور شوند، چه از این بهتر؟ سعی نکنید که هر کس توانی نشان میدهد و بالا می آید خفه کنید. جامعه به مردان و زنان بزرگ احتیاج دارد. نه لذتی در پادشاهی بر مشتی برده هست و نه شاهزاده هرگز اشتیاقی به پادشاهی بر قوم بردگان نشان داده و برعکس از سخنان او میتوان دریافت که او خواهان برآمدن قهرمانانی از میان ملت برای رهبری جناحهای گوناگون این مبارزه است. اگر به پادشاهی های موفق جهان مانند انگلستان بنگرید میبینید که پر از افراد بزرگی است که هر یک نقش ارزنده خویش را در سیستم بازی میکنند و جامعه برآمدن افراد را تشویق و به آن کمک میکند، میخواهد هر آرزو و هدفی داشته باشد. شاهزاده چندین بار تلاش کرده و تشکیلاتی نیز بوجود آورده و هر بار بجز نفاق و حسد و سودجوئی اعضا نصیبش نشده. همین که هنوز مثل احمد شاه نمیگوید که ترجیح میدهم که توی اروپا کلم بفروشم تا پادشاه ایران باشم خود جای خرسندی است. ما باید به جای گذاشتن بار بر دوش شاهزاده خود را تغییر داده و قهرمانهای خویش را برای مبارزه بوجود بیاوریم.

قهرمانها در هر جامعه افرادی هستند که از بینش و قدرتی بیش از متوسط جامعه برخوردارند اما این جامعه است که آنها را قهرمان میکند. این حمایت مردم و صدای آنها است که قهرمان را پیش میبرد و پیشرو آزادی جامعه میکند. ما به دلیل نادانی، بخل، حسد، بدبینی و یا هر چیز دیگر قادر به قهرمان سازی نبوده ایم. ما در نیافته ایم که این قهرمانها انسانهائی چون ما با کمی توانایی بیشتر هستند و به حمایت ما احتیاج دارند. کافی نیست که وقتی به آنها حمله میشود ساکت بمانیم و همراه مهاجمین نشویم. این وظیفه ما است که در دفاع از آنها به مهاجمین حمله کنیم و از هیچ  انگ و تهمتی نیز نترسیم.

این روزها نوبت نرگس محمدی بوده است که هدف این حمله ها قرار بگیرد و چرا؟ چون با فائزه هاشمی و جمعی از اصلاح طلبان در اعتراض به رفتار حکومت با زندانیان سیاسی همراه شده و عکسی هم با آنها گرفته. راست این که من در خود فائزه هاشمی نیز مشکلی نمیبینم و او را موازی افرادی قرار میدهم که در دستگاه رژیم شاه خدمت میکردند اما به زوال و تغییر حکومت کمک کردند. تلاش ما باید برای این باشد که هر چه بیشتر چنین افرادی را به سوی خود بکشیم نه با طرد آنها به ضعف خویش و قدرت رژیم کمک کنیم.  محمد نوریزاد پس از تحمل انواع تهمتها با حال نزار در زندان است و شک ندارم که اگر آزاد شود حمله ها و تخریب او نیز بار دیگر شروع خواهد شد. وقتی که این رفتار مخالفین با ستوده، محمدی، نوریزاد و مسیح  را میبینم نمیتوانم به این نتیجه نرسم که ملتی که نمیتواند چاقو را در ماتحت دیکتاتور فرو کند، هی آن را در ماتحت خودش فرو میکند.

ما امروز به اتحاد احتیاج داریم. اتحاد یعنی حمایت از یکدگر و هر کس که به هر صورتی با رژیم مخالف است. یعنی قرار گرفتن پشت افرادی که در میان مخالفین نامی می یابند و بالا بردن آنها تا این جامعه ای که در طول تاریخ قهرمانی ها کرده و امروز به چنین پستی افتاده است بار دیگر رنگ قهرمانی ها را ببیند.  

به اشتراک بگذارید:
0 0 رای
ارزیابی این پست
8 نظر
قدیمی ترین
تازه ترین پر رای ترین
بازخوردهای درون متنی
همه نظرها