نظر احمد کسروی درباره رضا شاه

همه می دانیم که زنهای شهر نشین مسلمان، چه در ایران و چه در کشورهای دیگر، تا چند سال پیش رو میگرفتند و خود را از مردان نامحرم پوشیده می داشتند. به این معنی که چون میخواستند از خانه بیرون آیند و به نزد مرد نامحرمی بروند سر تا پای خود را با چادری سیاه رنگ می پوشاندند و رو بندی یا پیجه ای بر روی آن انداخته و روی خود را پنهان میکردند.

در ایران تا بیست سال پیش (زمان کسروی) یک گونه جورابهای بسیار بلند هم رواج داشت که از پارچه می دوختند و آنرا چاقچور می نامیدند.

این عادتی بود که قرنهای دراز در این کشور رواج می داشت. چه مردان و چه خود زنان به این عادت خو گرفته و آنرا ارج میداشتند بطوریکه اگر زنی اندک سستی در رو گرفتن و پوشاندن خود نشان میداد نام او را بر سر زبانها می انداختند و او را نانجیب و بی حیا می دانستند.

بارها دو همسایه یا دو برادر با هم پیکار میکردند بر سر این که یکی به زن دیگری نگاه کرده و یا روی او را دیده است. همچنین دختران را از سن نه سالگی به رو گرفتن مجبور میکردند.

پافشاری ایرانیان در این زمینه تا آنجا بود که چون در ایران جنبش مشروطه برخاست و ملایان و درباریان با آن دشمنی می نمودند و ایستادگی نشان میدادند، آخوندها برای اینکه مردم را از مشروطه بترسانند چنین می گفتند:

این لامذهبها امروز می گویند مشروطه شوید، فردا هم خواهند گفت رویهای زنهایتان را باز کنید!

این ترفند کار خود را میکرد و بسیاری از مردمان عادی به سبب همین سخن با مشروطه دشمنی می نمودند.

در سال یکم یا دوم مشروطه در تبریز میرزا سید حسینخان عدالت که از پیشاهنگان آزادیخواهی بشمار میرفت روزنامه ای ترکی به نام صحبت منتشر میکرد. او در یکی از شماره های این روزنامه مطلبی را به شوخی درباره این روایت که می گوید خدا زن را از دنده کج آدم آفرید به رشته تحریر درآورد و در میان سخن این نکته را فهمانده بود که به زن ها باید ارج نهاد و آنها را باید در زندگی همراه کرد و در انجمن ها و نشستها نیز به آنها اجازه حضور باید داد.

همین مطلب ساده باعث شد تا در تبریز آشوب عظیمی برپا شود. مردم به تحریک آخوندها بازارها را بستند و به هیاهو برخاستند. نهایتا انجمن ایالتی ناچار شد میرزا سید حسینخان را از تبریز بیرون کند!

این بود میزان رمیدگی مردم ایران از شنیدن کلمه آزادی و روبازی زنان.

با این حال از همان سالهای نخست مشروطه این گفتگو درباره آزادی زنان می بود. مشروطه خواهان که بیشترشان از نیکخواهان این کشور بودند زیان آن چادر و چاقچور را فهمیده بودند و آرزوی برداشتن آنرا می داشتند. گاهی در روزنامه ها در لابلای برخی مطالب اشاراتی به آن میکردند و در محفل ها درباره آزادی زنان آشکارا سخن می گفتند.

سالها گفتگو میرفت و کم کم گوشها پر میشد و مردم کم کم آگاه میشدند. در این میان دبستانهای دخترانه برپا گردید و بسیاری از دختران درس خواندند و آگاه شدند و بتدریج جنبشی در تهران برای آزادی زنان بوجود آمد.

درنتیجه این گفتگوها و آگاهی تدریجی، حجاب و روگیری از سختی خود کاست. چاقچور از میان رفت و روبند جای خود را به پیچه داد. بسیاری از زنان با داشتن چادر و پیچه روی خود را نپوشاندند. دیگر زنان پیروی کرده نیم را پوشاندند و نیمی را بگشاندند.

این وضعیت درحال پیشرفت بود تا آنکه رضا شاه در سال ١٣١٥ آخرین گام را برداشته دستور داد از چادر و چاقچور جلوگیری شود.

اگرچه این کار رضا شاه بی دردسر نگذشت و ملایان و آخوندها در مشهد آشوب بزرگی بهپا کردند اما رضا شاه باک نداشت و ایستادگی ملایان را از میان برد.

درباره رضا شاه باید گفت: بسیاری از آرمان های نیکخواهان ایران توسط رضا شاه به انجام رسید، از بنیاد گزاردن بانک ملی، برانداختن کاپیتولاسیون، یکسان سازی لباس ها، راه آهن و غیره تا آزادی زنان و برافتادن روبند و چادر.

هرچه هست این یک کار بزرگ تاریخی بود که زنهای ایران پس از صدها سال چادر و روبند را کنار بگذارند و وارد اجتماع شوند. این یک کار ارزشمندی بود که باید ارجش را بشناسیم و قدرش را بدانیم.

اما چون در ایران یک سیاست بدخواهانه درکار است و گروهی از وزیران و دیگران که دسته بزرگ و نیرومندی می باشند به آن می کوشند که این توده را از هر پیشرفتی باز داشته و در همین حال آشفتگی و آلودگی گرفتارست پایدار گردانند، این است که پس از برافتادن رضا شاه، بیشتر کارهای نیک او را بهم زدند و به وضعیت قبلی برگرداندند. از جمله رونق گرفتن دوباره روبند و چادر است. ملایان دوباره جان گرفتند و مردم را تشویق به حجاب کردند. یکی از مجتهدان که در زمان رضا شاه بخاطر مخالفت با برداشتن چادر زنها به بیرون ایران تبعید شده بود، با سلام و صلوات و پذیرایی نیمه رسمی به ایران آوردند. سپس برای ملایان روزنامه ای برپا گردانیدند که درآن مرتب درباره ضرورت چادر و چاقچور مطلب می نوشتند و به نام اسلام از زنها می خواستند دوباره چادر بپوشاند و روی خود را بگیرند.

منبع: کتاب خواهران و دختران ما/احمد کسروی

به اشتراک بگذارید: