نامه های تیرباران شده ها؛ در جستجوی آزادی
مادر عزیزم
نامهام را ادامه میدهم تا به تو بگویم که من با سربلندی و سیگار بر لب به سوی میدان اعدام خواهم رفت. من به دنبال رفقای بسیار خوبم خواهم رفت که آنها نیز همین راه را پیمودهاند.
در لحظه مرگ، آخرین افکارم متوجه خدا خواهد بود، زیرا من هر دوی شما را به طور مساوی میپرستم.
آخرین اشکهای جوانی از چشمانم بیرون نخواهند آمد تا بر تو و بر پدر عزیزم که امیدوارم به زودی بازگردد، بگریم.
مادرجان عزیزم!
به تو نصیحت میکنم که با خانواده ما زیادتر معاشرت کن. خودت را به دست غم و غصه بسیار مسپار. چقدر دلم میخواست که گونس را پیش از مرگ میدیدم، اما باید اراده خداوند انجام پذیرد.
بعد از جنگ، تو از وجود پسرت که یکی از بهترین پارتیزانهای منطقه پاریس بود شرم نخواهی داشت. واقعا نمیدانم که دیگر در نامه خود چه بنویسم جز اینکه به تو توصیه میکنم که آرزو کنی و بخواهی که تمام کسانی که میشناختم و مخصوصاً تو و پدرم که شما را میپرستیدم، زندگی و آینده و سرنوشتی بهتر از من داشته باشید.
من به زودی به سوی میدان اعدام خواهم رفت و باید که همچون یک انسان کوچک، قویدل و نیرومند باشم.
مادرجان عزیز و محبوبم!
من از تو جدا میشوم در حالی که تو را با صمیمیت، با هیجان، با ستایش، با عشق و با تمام آنچه حتی نمیتوانم بیان کنم، میبوسم.
نامههای مرا نگه دار. اگر من نامه را بهنام تو نوشتهام، برای این است که میدانم تو در منزل هستی؛ اما وقتی که پدرم بازگشت ،نامههایم را به او نشان بده، زیرا این نامهها برای او نیز نوشته شده است.
خداحافظ پدر و مادر عزیز و محبوبم. خداحافظ. خداحافظ. خداحافظ تا یک روز در بهشت آسمانی.
پسر هجده ساله شما
اثر ژان کامو؛ از کتاب نامههای تیرباران شدهها
گردآوری نامهها لویی آراگون
ترجمه: م. تفضلی
برای امتیاز دهی به این مطلب، لطفا وارد شوید: برای ورود کلیک کنید