مجتهدی که یک اخ تف گنده روی کله کچل یک بدبختی انداخت

در کتاب داستانهایی از مردان خدا به قلم حجت الاسلام قاسم میرخلف زاده چاپ قم ماجرایی را به نقل از مرحوم حجت الاسلام صفوی اصفهانی اورده تا ثابت کند شیخ حسنعلی نخودکی کرامات عجیب و غریبی داشته است.

ایشان فرمودند :

یک رفیقی داشتم ، خدارحمتش کند . می گفت : پدرم با حاج شیخ حسنعلی نخودکی رفیق بود ، ومنزل ما هم می آمد اما چیزی نمی خورد ، من کوچک بودم وسرم کچل بود ، وهر چه مداوا میکردم خوب نمی شد .

حاج شیخ حسنعلی ؛ به من فرمود : کلاهت را بردار ببینم وقتی کلاه را برداشتم یک نگاهی به سرم کرد ، و فرمود : بله بد مرضی هم هست ، ناگهان آب دهانش را به سرم انداخت . من که بچه بودم عصبانی شدم ، رفتم به مادرم گفتم : این دیگر کیست ، که پدرم او را اینقدر احترام می کند .

مادرم گفت : مگر چه شده ؟ گفتم آب دهان به سرم انداخت . مادرم گفت : مادر ایشان مرد بزرگی است ناراحت نشو .

من یک وقت احساس کردم که سرم می خارد ، هی خاراندم زخم شد زخم را کندم دیدم زیرش مو در آورده !!

به اشتراک بگذارید:
0 0 رای
ارزیابی این پست
1 نظر
قدیمی ترین
تازه ترین پر رای ترین
بازخوردهای درون متنی
همه نظرها