مجتهدی که نمی گذاشت همسایه ها بخوابند
مرحوم تنکابنی در کتاب شریف قصص العلما می گوید:
این بزرگوار (یعنی حجة الاسلام شفتی) از نیمه شب تا صبح، به گریه و زاری و تضرّع اشتغال داشت و در صحن کتابخانه اش، مانند دیوانگان می گردید و دعا و مناجات می خواند و بر سر و سینه می زد تا صبح، و چنان صدای گریه او بلند بود که همسایه ها بیدار می شدند و می شنیدند. بالأخره، از کثرت گریه و زاری، در اواخر عمر به بیماری «باد فتق» مبتلا شده بود و پزشکان هر چه معالجه کردند سودی نبخشید.
بناچار، سید را از گریه منع کردند و گفتند: گریستن بر تو حرام است؛ زیرا، موجب افزایش باد فتق می شود. و هنگامی که سیّد به مسجد می رفت تا وقتی که در مجلس حضور داشت ذاکرین منبر نمی رفتند و اگر اتفاقاً در حضور او ذاکری بالای منبر می رفت او بر نمی خاست و باز گریه می کرد.
مرحوم تنکابنی، درباره فرزند حجة الاسلام شفتی، مرحوم آقا سید اسداللَّه نیز چنین می نگارد: هر شب از نصف شب تا صبح، در جایی خلوت به دعا و مناجات و گریه و عبادت و نماز اشتغال دارد و در گریستن از خوف خداوند متعال، مانندی برای او نیست.
قصص العلماء: 137، 123
برای امتیاز دهی به این مطلب، لطفا وارد شوید: برای ورود کلیک کنید