مجتهدی که می توانست رستوران دار موفقی باشد
آیت الله میرزا جواد ملکی زمانی که در تبریز اقامت داشت، عاشورای هر سال، در منزلش توسلی برگزار میشد و عدهای از اهل حال دعا و توسلی نموده و روضه میخواندند. و چون معمولا روزه بودند، افطار سادهای از برنج بیخورشتی که در منزل آقا طبخ میشد را میل کرده و برمیگشتند. در روز عاشورای یکی از این سالها رند بیملاحظهای که از ماجرای مستمر منزل میرزا جواد در این روز خبردار بود، در تمام نقاط شهر سر و صدا کرده و جار میزند: در خانه آقا احسان میدهند، بروید!
مردم که این سخن را میشنوند، جهت تیمن و تبرک هم که شده به خانه ایشان هجوم می آورند و وارد اتاقها و حیاط میشوند. حدود سیصد نفر- دست کم – آماده غذا خوردن میشوند! خادم به میرزا اطلاع میدهد که سیصد نفر مهمان آمده و ما فقط برای 10 نفر غذا تدارک کردهایم، تکلیف چیست؟!
به محض شنیدن این خبر، بیآنکه تعجبی نشان دهد جواب میدهد:
«غصه ندارد! شما در کنار دیگ غذا باشید، من خودم میآیم».
نقل کردهاند سریع خود را به کنار دیگ رسانده، ریشهای مبارکش را جمع و در حالیکه اشک از چشمانش جاری بود، با عصا چند ضربه آرام به ظرف غذا میزند و به خادم دستور میدهد:
« تو غذایت را بکش!»
تا دستور داد، ما شروع به غذا کشیدن کردیم و هر چقدر میکشیدیم، باز غذا بود و تمام نمیشد. بدین ترتیب آن روز از آن غذای 10 نفره دست کم سیصد نفر غذا خوردند.
منبع: سایت فارس نیوز
پرسش- اگر این علما راست می گویند الان یک معجزه ای از خودشان در کنند و گوجه فرنگی که اینقدر در بازار گران و کمیاب است را فراوان و ارزان کنند.
برای امتیاز دهی به این مطلب، لطفا وارد شوید: برای ورود کلیک کنید