مجتهدی که سکه طلا را بصورت اندماغ می دید

 جناب حاج شیخ محمد تقی لاری که چند سال مقیم در نجف اشرف بودند نقل نمودند:

روزی در بازار کربلا درب مغازه بزازی که با او رفاقت داشتم نشسته بودم. ناگاه نظرم افتاد به وسط بازار. دیدم سکه طلایی روی زمین است و عابران آن را نمی بینند.  بدون اینکه به کسی بگویم به سمت آن رفتم. دستم را دراز کردم تا آنرا بردارم دیدم اشتباه کرده ام طلا نیست بلکه آب بینی منجمد است ، از حرکت خود بدم آمد ، برگشتم جای خود نشستم و کسی هم نفهمید .

مرتبه دیگر نظر کردم دیدم سکه طلاست ، دقت زیاد نموده یقین کردم،  باز حرکت نموده به سمت آن.  رفتم چون خواستم آن را بردارم دیدم آب بینی است ، پشیمان شده برگشتم جای خود نشستم. باز به آن نظر کردم دیدم سکه طلاست ، این مرتبه حرکت نکردم و به حالت حیرت به آن نگاه می کردم.  پس دیدم سید محترمی از اهل علم با حالت پریشانی به اطراف زمین بازار نگاه می کند و می آید تا رسید به آن سکه طلا ، فورا آن را برداشت و در جیب گذارده و رفت پس به سرعت خود را به او رساندم و احوالش را پرسیدم و گفتم ماجرای آن سکه طلا چه بود ؟

در جواب گفت : امروز نوزاد تازه ای خدا به من داده و از جهت مخارج منزل هیچ نداشتم ، رفتم نزد فلان شخص و از او قرض خواستم این سکه را به من قرض داد ، به بازار رفتم مقداری اشیاء لازمه خرید کردم چون خواستم وجه آن را بدهم ندیدمش،  دانستم که سکه گم شده پس در همان محل عبور خود تفحص می کردم تا آن را یافتم .

یعنی خداوند تبارک و تعالی برای اینکه آن سکه را کسی دیگری بغیر از آن سید بزرگوار برندارد را به حالت اندماغ دراورده بود.. الله اکبر!

منبع: داستانهای شگفت/ آیت الله دستغیب

به اشتراک بگذارید:
0 0 رای
ارزیابی این پست
4 نظر
قدیمی ترین
تازه ترین پر رای ترین
بازخوردهای درون متنی
همه نظرها