مجتهدی که از برنامه شب جمعه مومنان باخبر بود
مردی سالخورده همه روزه از محله دوردستی در قم، به محله حاجی می آمد و دستگیره در خانه حاجی را می بوسید. از او می پرسند، چرا به این کار مداومت می کند. وی گفت:
روزی با عیالم که از او صاحب چند دختر شده بودم، نزاع کردم و با کج خلقی او را ترک کردم و برای نماز، به مسجد حاجی رفتم.
حاجی به طور خصوصی به من فرمود:
چرا با عیالت بدرفتاری می کنی، او چه گناهی دارد، زن خوبی است، نباید با خواست خداوند جدال کنی، اکنون برو و با عیالت صلح کن. همین امشب، نطفه فرزند پسری از تو در وی بسته می شود، اسم او را محمد بگذار! چنین شد که پسرم با دعای مرحوم حاجی به دنیا آمد.
منبع: ستارگان حرم، علیرضا فیضی، جلد ۱۹، صفحه ۲۳۲-۲۵۴.
برای امتیاز دهی به این مطلب، لطفا وارد شوید: برای ورود کلیک کنید