مجتهدی که آفتاب سوزان مخش را تاب داده بود
آیت الله حاج سید جمال الدین گلپایگانی فرمودند:
روزی برای زیارت اهل قبور به قبرستان وادی السلام در نجف اشرف رفته بودم. هوا بسیار گرم بود و آفتاب بسیار شدید و سوزان بود. رفتم زیر سایبانی که روی یکی از قبرها بود نشستم.عمامه را برداشتم و عبا را کنار زدم که قدری استراحت کنم.
در اینحال دیدم جماعتی از مردگان با لباسهای پاره و مندرس در وضعی بسیار کثیف بسوی من آمدند و از من طلب شفاعت میکردند!!
(آخه تو چه گهی بودی که از تو طلب شفاعت کنند؟ ای از خود راضی دروغگو!)
آنها می گفتند: وضع ما بد است، تو از خدا بخواه تا ما را عفو کند!
من به ایشان پرخاش کردم و گفتم: هرچه در دنیا علما به شما گفتند گوش نکردید حالا که کار از کار گذشته طلب عفو می کنید. بروید ای مستکبران!!
ایشان فرمودند: این مردگان شیوخی از عرب بودند که در دنیا در رفاه و ئروت زندگی میکردند و قبورشان در اطراف قبری بود که من بر روی آن نشسته بودم.
کتاب معاد شناسی- ج 1- ص 142
برای امتیاز دهی به این مطلب، لطفا وارد شوید: برای ورود کلیک کنید