فریاد «رضا شاه، روحت شاد» چو شمشیر داموکلس بالای سر نظام!
آن جنون زدگانی که با شکم های فربه و سیبیل های استالینی و اراده ای آهنین ، در راه برپایی حکومت جمهوری اسلامی _ با فریاد «خمینی عزیزم، بگو تا خون بریزم»_ خیابان های ایران را فتح کردند و فریاد مرگ بر شاهشان گوش فلک را کر کرده بود، در بهترین حالت افرادی بودند نا آگاه و در بدترین حالت فرصت طلبانی بودند بودند از قماش بنی صدرها و یزدی ها و قطب زاده ها که تنها دستاورد انقلابشان، ویرانی یک «ایران» بود و بس!
آنچه معترضان نسل امروز را از معترضان نسل سرشکسته ۵۷ تی جدا میکند، اهداف و شعارهایی است که مردم سر میدهند. انقلاب ۵۷ یک انقلاب کمونیستی _ اسلامی بود که ریشه اش باز میگردد به خرداد ۱۳۴۲، یعنی درست جایی که نیروهای طرفدار ارتجاع سرخ و سیاه، اولین تظاهرات اعتراضی را بر علیه اهداف مترقی «انقلاب سپید» شاه و ملت به راه انداختند.
در خرداد ۱۳۴۲ ما شاهد ظهور مردان مسلمانی هستیم که از وحشت دادن «حق رای» به زنان توسط شاه، برای پاسداری از بیضه های اسلام و «مشروعه» ای که پس از انقلاب «مشروطه» دستهای ناپاکش کوتاه شده بود، به خیابان ها ریختند و مردم را برای اولین بار با نام «خمینی» آشنا کردند.
ما در خرداد ۱۳۴۲ بر خلاف دروغی که انقلابیون ۵۷ تی میبافند و ریشه های انقلاب ۵۷ را به ماجراهای ۲۸ مرداد ربط میدهند، با جماعتی طرف هستیم که از ورود زنان به عرصه های اجتماعی و خارج شدن از «آشپزخانه» به وحشت افتاده اند و در اصل نگران محدود شدن قدرتشان در جامعه مردسالار آن دوران هستند.
امروز اگر به عکس های انقلاب ۵۷ خوب نگاه کنید، خواهید دید که هیچ جا صحبت از شعارهای حقوقی بشری نیست. به جز شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» که یک شعار کلی بود و سازندگانش نه معنی «استقلال» را میدانستند و نه معنی «آزادی» را، اکثر تصاویر و پلاکاردها ی مخالفان شاه تنها مربوط به دفاع از اسلام و تبعیت از «خمینی» است و توگویی این زامبی ها اصلا «ایرانی» نیستند.
هر جا که انقلابیون ۵۷ ادعا میکنند برای «دموکراسی» و «حقوق بشر» انقلاب کرده اند، میزان را «دکتر بختیار» اعلام کنید! طرفداران دموکراسی و حقوق بشر در ایران آن زمان، همان عده انگشت شماری بودند که از «بختیار» حمایت کردند؛ گر نه در آن دوران وحشتناک اکثریت جامعه به دنبال بازیابی قدرت تضعیف شده «اسلام» بودند و ناراضی از سرعت «تجدد» و غربگرایی پهلوی ها، امامشان را برای برپایی جمهوری آرمانی مد نظرشان فریاد میزدند و انصافا هم «امام»خوب جواب طرفدارانش را داد!
افرادی که مشروب فروشی ها را پس از پیروزی انقلابشان آتش زدند و میخانه ها را بستند و با شعار یا «روسری» یا «توسری» حجاب اسلامی را به زنان تحمیل کردند و هر چه را که رنگ و بوی ملی و «ایرانی» داشت _ از سرود «ای ایران» بگیرید، تا پرچم شیر و خورشید _ همه را ممنوع اعلام کردند، چگونه پس از گذشت ۴۰ سال از این انقلاب سیاه و شکست خورده، هنوز این انقلاب را انقلابی «مترقی» با اهداف آزادیخواهانه معرفی میکنند!؟
کسانی که زیر عبای خمینی خزیدند و ارتش تسلیم شده به فریب میخکها را آنگونه بیرحمانه سلاخی کردند و بر پیشانی زنان پونز زدند و در زندان ها زن حامله اعدام اعدام کردند و به دختربچه های ۱۲ ساله تجاوز کردند، چگونه میتوانند ادعا کنند تنها به دلیل دیکتاتوری شاه انقلاب کردند و آزادی خواه هستند!؟
اگر مشکل انقلابیون ۵۷ تنها خود رایی شاه و جنایات منتسب به «ساواک» بود، پس چگونه پس از به قدرت رسیدن دکتر بختیاری که هم ساواک را منحل و هم شاه را هم به خارج از کشور فرستاده بود، ملی نماهای جبهه مثلا ملی! پشت «دکتر بختیار» را خالی کردند و بجایش برای «خمینی» جنایتکار «بشارت نامه» نوشتند!؟ نگویید دیگر دیر شده بود! چه دیر شده بود!؟ دموکراسی که بختیار اجرا کرده بود و نویدبخش رهایی ایران بود، یا آمدن امام جنایت و اعدام!؟
مگر میشود آدمی «ملی» باشد و رهبرش «خمینی» بشود!؟
مشتی تروریست بی وطن که با وعده آب و برق مجانی اذهان را تهی از اندیشیدن کردند، با هزار ادعا و وعده و بشارت های دروغین، در حالی پیروزی اهریمن خمینی بر آخرین پادشاه ایران را به رفتن «دیو» و آمدن «فرشته» تعبیر کردند که نه معنای «دیو» را میدانستند و نه جز «عزراییل» هندی زاده، فرشته دیگری را میشناختند!
مشتی جوجه چریک پر از عقده، مشتی قداره کش کلاه مخملی، مشتی آخوند زاده کراواتی فرنگ دیده و خلاصه مشتی مشتاقان چادر و چاقچور، چنان سرخوش از سقوط شاه بودند که تو گویی تنها مانع پیشرفت، همین «شاه» بود و تا پیش از بهمن فاجعه آمیز ۵۷، ما در جهنم بودیم و اکنون وقت بهشت را تجربه کردن است.
پس از پیروزی خمینی و وارثان تفکر شیخ فضل الله نوری ، حباب خوش خیالی های ملت خیلی زودتر از آنچه که فکر میکردند، بر صورتشان ترکید. از همان روزی که خمینی ملعون با وعده آب و برق ومسکن مجانی، دل ملت «مفت بر» را ربود، و تا امروز که ۴۰ سال از آن روزگاران میبرد، تنها چیزی که ارزان و مفت شد، جان آدمیزاد بود.
از پشت بام مدرسه رفاه تا خاوران، از خاوران تا قطعه شهدا، از قطعه شهدا تا خانه سعید زینالی همچنان مفقود الاثر، از خانه سعید زینالی تا آرامگاه «ندا»، از آرامگاه ندا تا آرامگاه جان باختگان دی ماه ۹۶، از لرستان تا تهران، از تهران تا شادگان و از شادگان تا اصفهان،در این چهل سال چه جانهایی که پرپر نشد و چه دریای خونی که «اسلام عزیز» به راه نیانداخت!
عمری گذشت وچندین نسل باید به خاک سیاه مینشستند، تا ما وارثان بخت برگشته ارثیه شوم انقلاب ، با فریاد «رضا شاه، روحت شاد» از انقلاب و جمهوری جنایتش برائت جوییم تا شاید، تا شاید، لطف تاریخ شامل حالمان شود و رضایی دیگر از خاندان «پهلوی»، ناجی ایران شود.
جماعت، میشنوید!؟
این ناقوس مرگ یک انقلاب است!
اصلاح طلب، اصول گرا، دیگه تمومه ماجرا
رضا شاه، روحت شاد
اگر در انقلاب ۵۷ امثال یاسر عرفات ها در کنار خمینی و سید احمد و یزدی ها و بنی صدرها سقوط «ایرانیت» را جشن گرفتند اما امروز نسل فرزندان آگاه آن پدران و مادران نا آگاه، با فریاد :
نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران
دارند رستاخیز هویت فراموش شده ایرانی را به همگان اعلام میکنند.
رضا شاه، روحت شاد، تنها یک شعار ساده نیست؛ در پس این شعار، یک دنیا حرف ناگفته پنهان است….
برای امتیاز دهی به این مطلب، لطفا وارد شوید: برای ورود کلیک کنید