فارنهایت ۱۳۹۸
معلوم نمی شود کتابهای به زبان مادری که در دسترس هر کودک، نوجوان یا جوانی بوده تا میل به دانستن او را سیراب کند به ایرانیان خیانت کرده یا خدمت.
ریشه هر کدام از این نامداران دهه چهل شمسی را که بررسی می کنی یا گرایشات چپ دارد یا انقلابی یا خانمان برانداز.. حتی شاعران و ترانه سرایان نیز از این امر مستثنی نیستند.
همچنان که آشکار نیست همه کلماتی را که خوانده ای، مفاهیمی که کسب کرده ای و در کنار هم گذاشته ای تا ذهنیتی و نگاهی کمی معقولانه نسبت به پیرامونت داشته باشی تو را به انسان بهتری تبدیل کرده است یا نه.
به نظر می رسد آنچه که ذهنیت چند نسل را شکل داده از اولین باری که کتاب به دست گرفته، با آنها خو کرده و بزرگ شده، به علت فهم غلط، استنتاج یک بعدی و طلب از عامه مردم با توهم خود برتربینی نویسندگانش را یکباره باید به آتش دانائی عصر ارتباطات سوزاند.
بررسی یکایک نویسندگان و شاعران این دهه و میراث دارانش کار امروز ما نیست اما بدون شک به یمن تکنولوژی بسیاری از همین مشاهیر موقت، رنگ و لعاب باخته اند و از درون به تخریب خویش همت گماشته اند.
حتی اگر گاهی تکه شعری از این شاعر و دو جمله ای از آن نویسنده در ذهنمان رژه می روند نباید باعث شود تا به این مفت قلمان تاریخ جاهل معاصر اجازه داد همچنان علم ادبیات معاصر را به دوش کشند و متوقعانه انتظار احترامی بیجا و منزلتی بدون شایستگی را داشته باشند.
کسی که گفت باید هنر را از هنرمند جدا کرد بدون شک تاریخ معاصر ایران را مطالعه نکرده بود تا ببیند در اکثریت قریب به اتفاق آنچه در هنر و ادبیات ایران معاصر دیده می شود درهم تنیختگی هنر و هنرمند به مثابه حدیث نفس است و اصلا هنر نابی وجود ندارد که قابل گسیختگی از هنرمند باشد.
فکر می کنم این متن معروف از کتاب مائده های زمینی نوشته آندره ژید همه ما را به کتابسوزانی همگانی قانع می کند:
” کتاب مرا به دور بینداز، مگذار متقاعدت کند!.. گمان مبر که حقیقت تو را کس دیگری میتواند برایت پیدا کند.. به خود بگو که این کتاب هم چیزی نیست، مگر یکی از هزاران شیوه رویارویی با زندگی. تو راه خویش را بجوی! “
آقای دولت آبادی در جای خالی سلوچ جمله از دست در رفته قابل تفکری دارد که اگر هوش و حواسی هنوز برایش باقی مانده بهتر است خودش آنرا دوباره بخواند. آنجا که می نویسد: تو پیش نرو که ایستاده من از تو پیشه بگیرد.
درست در همان اوان دهه چهل فروغ فرخزاد با نگاهی مترقی به پیرامون خود حسابش را با همعصران کج فهمش یکسره جدا می کند و در شعری برای اجتناب با رویاروئی با همین دست به قلمان، خود را مخاطب قرار می دهد و می گوید: تو هیچگاه پیش نرفتی.. تو فرو رفتی.
اگر امروز چیزی جز گردو خاک سراغ کتابخانه های خانگی نمی رود پس وظیفه ماست که نسل های جدید را از این ادبیات شوم سرخ و سیاه لانه کرده در کتابخانه های خصوصی و عمومی و کتابفروشی ها آگاه کنیم.
فکر می کنم هر چه کتاب در دهه طلائی چهل و بعد از آن و در چهل سال ادبیات اسلامی، به جز اندک شماری به شمارش انگشتان دو دست، اعم از شعر و رمان نوشته شده را که بعضا نیز به جای اثری ادبی دزدی یا شیادی ادبی ست، باید طی مراسم کم شکوهی به آتش سپرد تا بلکه از دل آن ادبیاتی همسنگ با ادبیات کهن که نه تاریخ مصرفی دارند و نه نسبتی با انگیزه های شخصی آفریننده آن، از دلش بیرون بیاید تا همگن و همسطح با ادبیات کهن، لیاقت ماندگاری در تاریخ ادبیات ایران را داشته باشد.
این ادبیات کمونیستچریکسوسیالاسلامیتروریستمردمخرکناتحاد تاریخ انقضایش به سر آمده است.
گند زدی گل محمد.
برای امتیاز دهی به این مطلب، لطفا وارد شوید: برای ورود کلیک کنید