فاجعه آنجایی اتفاق می افتد که دینخویی با سیاست ترکیب میشود و ذهن انسان شیعی به دنبال مدینه فاضله و معصوم سیاسی میرود!

زمانی که فیلسوف شهیر و پرسشگر ایرانی، آرامش دوستدار، در کتاب امتناع تفکر در فرهنگ دینی صحبت از دینخویی ایرانیان کرد، به درستی روی یکی از بزرگترین مصیبت های این سرزمین دست گذاشت.

متاسفانه این روزها که بساط منشور و قانون اساسی شجریان و شوراهای رنگارنگ گذار و بزار پهن است، عده ای همانند نسل اوباش ۵۷ تی که به دنبال مدینه فاضله بودند و ما را از چاله شبه دیکتاتوری سکولار و مدرن و میهن دوست پهلوی ها به اعماق چاه ویل جمهوری جنایت پرتاب کردند، میخواهند پیش از وقوع پیروزی انقلاب سوم مطمئن باشند که همه چیز سر جای خود خواهد بود و مشتی پیامبر سیاسی همانند آن احمدی نژاد اول که شخصیت عوام فریبش چو حسین تازی داستان کربلا ساختگی و دروغ است، بر مسند کار قرار میگیرند و ایران هم حفظ میشود و همه با هم خوش و خرم “آزادی” را گایش خواهیم کرد و دموکراسی را از قابله انقلاب سوم تحویل خواهیم گرفت و تامام!

براستی این روزها که طرفداران پادشاهی با همه کس و همه چیز به جز پهلوی ها مخالف هستند، میتوانند پاسخ این سوال را بدهند که به غیر از خود رضا پهلوی که یک انسان معمولی با موقعیتی درخشان و تاریخی است، شخص دیگری وجود دارد که اینها به عنوان نفر دوم و یا کاندید نخست وزیری احتمالی قبول داشته باشند؟

آیا یکبار حیا نکردید که همه مملکت را در شخصیت شاهنشاه آریامهر خلاصه کردید و پس از متلاشی شدن او، کل مملکت هم فروریخت ؟ آیا به این فکر کرده اید که در یکی از این بده بستان های غرب با جمهوری اسلامی، رضا پهلوی را هم مسموم کنند و یا به نحوی از سر راه برش دارند، تکلیف ایران و طرفداران میراث پادشاهی چه خواهد شد؟

امیدوارم پاسخ ندهید که دختر متین و فهمیده ایشان که فارسی را هم نمیتواند خوب صحبت کند، میتواند به جای پدرش در جمع منشوریان بنشیند و ادامه دهنده راه پدرش باشد.

منشوری ها و مخالفان و موافقان و دعوا بر سر هیچ و پوچ

داشته های شناخته شده ما همین است. اینها که امروز در کنار رضا پهلوی فلان منشور را منتشر کرده اند، تازه الک شدگان هستند. به دنبال که هستید؟ تکلیف نسل ۵۷ تی_ از خوب و بدشان_ مشخص است که نباید در هیچ برنامه ای که مربوط به سرنگونی رژیم است، نفوذ کنند، چرا که این ها دلدادگان ابدی انقلاب اسلامی سال سیاه ۵۷ هستند و حاضرند ایران ویران شود اما فقط انقلاب شکوهمند اسلامی ایشان سرنگون نشود!

از آن طرف می ماند متولدان دهه ۵۰ به بعد و پشیمان های ۵۷ تی ، خب در میان اینها هم بهترین افراد شناخته شده، تقریبا همین ها هستند! مسی و رونالدو بازیکنان بزرگی هستند، سیستم تیکی تاک یکی از بهترین سیستم های جهان است، اما ما استاد اسدی داریم و عباس میثاقیان ! داشته های ما در دنیای فوتبال امروزی نهایت دفاع اتوبوسی و چشم داشتن به ضد حمله و یاری تقدیر است؛ ما در عرصه سیاست کشوری هستیم بی نهایت عقب نگاه داشته شده با سرمایه های انسانی شناخته شده محدود! توجه بفرمایید شناخته شده، گر نه در همین فضای وب فارسی هستندکسانی که ۱۰۰۰ برابر رضا پهلوی و منشوری های اطرافش ( مراجعه به داستان منشوری شدن فوتبالیست ها و شباهت ها شود) درک بهتری از مسائل جاری در ایران دارند، اما چه سود؟ کسی آنها را نمیشناسد و چون رسانه درست و حسابی و تبلیغات هدفمند و پشتیبان ندارند، شبکه های اجتماعی ونسلی که در شبکه های اجتماعی زندگی میکند، آنها را پس میزند.

برای مثال خانم نازنین بنیادی کجا و یک سیاستمدار و تحلیلگر خبره مثل ایرج مصداقی کجا!؟ اما به نسل جوان ایرانی عکس اینها را بدهی، چند نفر ایرج مصداقی را می شناسد و چند نفر نازنین را؟

فرهنگ تشیع و به دنبال معصوم خیالی بودن باعث شده است که طرفداران جریان های سیاسی_ خصوصا امت آویزان به عبای کاشانی و نواب صفوی_ با خلق بت بی نقصی به نام مصدق، دروغی شبیه امام حسین صحراهای کربلا را اینبار در صحنه سیاست معاصر ایران به نحوی دیگر خلق کنند که وجود خارجی ندارد. شوربختانه در جبهه مقابل هم سلطنت طلبان افراطی دارند همین خطا را مرتکب میشوند و از شاه یک قدیس بی خطا میسازند وحتی از این دو بدتر مخ لصان مجاهد هستند که دیگر رفته اند از یک تروریست حرفه ای و متجاوز و زن دزد و کودک آزاری به نام مسعود رجوی، یک امام زمان ثانی ساخته اند!

یعنی آن دینخویی که مرحوم دوستدار اشاره میکرد، دقیقا در قلب وقایع سیاسی امروز هم جاری است. همه آن فرقه های مطرح شده همچنان به دنبال کمال گرایی و مدینه فاضله و پیامبرهای سیاسی میگردند که در دنیای واقعی وجود خارجی ندارند. ما باید از این به دنبال معصوم مذهبی و سیاسی بودن دست بکشیم، چون گشتیم،نیست!

من نمیدانم این همه دعوای مسخره برای منشور و غیر منشورهای قبلی از برای چیست؟ واقعا باید حسادت را ام الفساد تمام بی اخلاقی ها دانست. فرهنگ سیاسی ما شده است دیگی که برای من نمیجوشد، میخواهم سر سگ در آن بجوشد و بیچاره این وسط ایران!

آقایان، خانم ها، تاریخ معاصر را بخوانید، همزمان تاریخ جهان را بخوانید. ما از قاجار به پهلوی_ با همه معایبش_ رسیدیم و این پیشرفت بود؛ اما از پهلوی و پادشاهی به جمهوری اسلامی رسیدن، یعنی ۱۴ قرن به عقب برگشتن. همین که امروز بتوانیم از این لجنزار زنده بیرون بیاییم، خودش شاهکار قرن خواهد بود.

به دنبال بعدش چه میشود زیاد نباید بود. اینکه مدام میگوییم در زمان انقلاب ۵۷ نمیدانم به بعد رفتن شاه فکر نکرده بودیم، دروغ تاریخی است.در ۵۷ خمینی رهبر شد چون طرفداران مذهبی اش از طرفداران چپ سیزده امامی بیشتر بود. بر فرض محال هر کدام از شما جماعت چپ هم به جای خمینی قدرت میگرفتید، چه پیش می آمد؟

حزب توده که خب خیلی زودتر خزر را بخشیده بود و ایران را صد تکه کرده بود. مجاهدین مخ لص که حتی نتوانستند یک پادگان را خوشبخت کنند، الان ایران را بدتر از کره شمالی جمهوری اسلامی فعلی کرده بودند. ملی مذهبی ها هم که بخشی از جمهوری اسلامی بودند و هستند و به قول خودشان ” خندق” نظام بوده اند؛ پس در هر صورت ایران را اگر ویران تر از ایران فعلی نمیکردند، با شما نسل تباه بهبودی هم در کار نبود.

مثلث بیق و عین الله باکر زاده های سیاسی قبل انقلاب توسط شاه فرستاده شدند به فرانسه و این در شهر به من پیشنهادهایی شد ها، فکر کردند چون فرانسه جمهوری است لابد مردمش دموکرات شده اند، اما این سفیهان نادان نفهمیدند فرانسه اسلامی نشده بود و ما قرن ها با ادبیات و فرهنگ اروپایی آنها فاصله داشتیم. ما به لحاظ فرهنگی قرن هاست از دنیای آزاد جا مانده ایم و تجدد اجباری پهلوی ها هم به نتایجی که میخواستند، ختم نشد اما سرمایه و تجربه شد.

همانگونه که پادشاهی ما مثل انگلستان نمیشود، جمهوری ما هم صد برابر بدتر، نتیجه اش میشود یا جمهوری اسلامی و یا جمهوری های دیگری از جنس سوریه و عراق صدام و پس از صدام. ما در قدم اول سعی کنیم ایران را به جایگاه ۵۰ سال پیشش برسانیم، خیالبافی و آمریکا و انگلیس شدن، پیشکش. شما در خاورمیانه داغان خودت را به ترکیه و امارات امروز هم برسانی ، برد کرده ای، زیاد به آمریکا و سوئد و ژاپن شدن چشم نداشته باشید که نه پشتوانه مالی و علمی اش را دارید و نه تاریخی و فرهنگی اش را…

وقتی ما سال ۱۴۰۲ تازی را جشن میگیریم ، یعنی اعتراف میکنیم حداقل ۶ قرن از دنیای مدرن عقب هستیم.

دیگر وقتش رسیده است که از خیالبافی و گونده گوزی های همایونی ( غرب ستیزی به سبک شاه) و پیشوایی ( غرب ستیزی بدون پشتوانه به سبک احمدی نژاد اول) دست برداریم و در قدم اول بدانیم سرمایه های انسانی ما محدود است. در قدم دوم بدانیم رفتن جمهوری اسلامی خودش یک داستان چشم پر آب است و پس از آن باید اثرات آلودگی نزدیک به نیم قرن خیانت و جنایت این اوباش ۵۷ تی صاحب قدرت را با همتی بلند و همبستگی ملی ، از پیکره سرزمین خوبمان بزداییم.

دلواپسان و حاسدان سیاسی عزیز، منشور و مکعب و بنیاد و شورا و امثالهم همه کشک است. سرنوشت ایران در کف خیابان ها مشخص میشود و ما وقتی می گوییم کف خیابان، داریم صحبت از یک جنگ واقعی میکنیم. زیاد خودتان را درگیر این نکته که منشوری هستید یا نیستید، نکنید. فرض کنید اصلا همه گروه ها، از چپ و راست بیایند منشور بدهند و امضا کنند، این چه ربطی به واقعیات میدانی دارد؟

معادله براندازی یعنی نبرد مستقیم با سپاه اهریمن و خون دادن، آن هم نه خون دادنی از جنس هزار! آیا کسی در میان مخالفان رژیم وجود دارد که ادعا کند مردم به حرف ما میروند کف خیابان و کشته میشوند؟

آنچه که مردم را سرانجام به صورت میلیونی به نبرد با نظام دعوت خواهد کرد، دلار ۱۰۰ تومانی و نبود نان است. رژیم دارد به سمت فروپاشی غیر قابل پیشبینی به لحاظ زمانی پیش میرود و این را نه عربستان میخواهد و نه غرب و نه اسراییل و نه دیگر همسایگان، و صد البته نه خود نظام!

در غیاب گزینه حمله نظامی غرب به دست نشاندگانشان و جنگ های پارتیزانی فراگیر مردم ، تنها چشم انداز، فروپاشی به سبک شوروی است؛ البته نه به دلایل مشترک! این وسط هم اپوزیسیون نماهای ۵۷ تی که ذاتا حسود سیاسی هستند و احساس میکنند از قافله جا مانده اند، بدانند فقط گوزی هستند در بازار مسگرها و دیگر هیچ؛ گر نه خود منشور نوشتن و یا ننوشتن، قبول داشتن افراد دخیل در آن، یا مخالف بودن با آنها، فرقی در معادله براندازی ندارد.

زمانه عوض شده است. دیگر شما کسی را حداقل در میان مردم عادی پیدا نمیکنید به امید دیدار با حوریان و یا تکلیف مذهبی بخواهد خون بدهد و خون بریزد. دوره رابطه شبانی و گوسفندی از جنس رابطه مجاهدین با رهبرانش و یا بسیجی با خمینی، سالهاست سپری شده است. جوان امروز برایش ایران و جوانی و زندگی کوتاه و بی تکرارش مهم است نه افراد؛ نگاهی به سنگ قبرهای جانباختگان انقلاب در نیمه راه زن زندگی آزادی بیاندازید،بر قلبشان حک کرده اند:

پسر ایران، دختر ایران!

این علاقه ای هم که نسل جوان امروز به پهلوی ها و میراث زنده آنها پیدا کرده، حاصل شناخت عمیق از کارنامه اوباش ۵۷ تی و تجربه زیستن در نظام جمهوری اسلامی است. این علاقه اما همانطور که اشاره شد رابطه شبانی و گوسپندی به سبک مذهبی ها نیست. همانطور که می بینیم ملی گرایان ایران دوست خیلی راحت مخالفت خود را با مهره های اطراف رضا پهلوی اعلام میکنند و ابایی ندارند که بگویند فلانی و فلان بند موذیانه مربوط به حذف تمامیت ارضی را دوست نمیدارند.

از این طرف هم چه خوشمان بیاید چه بدمان، افراد مشهوری که ۵۷ تی اصیل نباشند و اهل سیاست، کم است. نهایت داشته های شناخته شده ما که نسل جوان بخواهد از ایشان خوشش بیاید، همین ها هستند. نقد کنیم، مخالفت کنیم، اما اینکه فقط و فقط همه چیز را در رضا پهلوی خلاصه کنیم و در صورت نبود او، اتفاق نبود شاه تکرار شود و ایران به کل برباد رود، خطای بزرگی است.

به حامد اسماعیلیون اعتماد ندارید، به مسیح اعتماد ندارید، شیرین عبادی جالب نیست، هر چه هست قبول، اما اینکه همه را لجن مال کنید و اتفاقی این وسط برای رضا پهلوی بیفتد، میشود تکرار وقایع دوران شاه و خطاهایش.

پادشاهی خواهان ادعا میکنند که جمهوری خواهان کسی را ندارند و اینها حداقل تکلیفشان مشخص است که نفر اولشان ( رضا پهلوی) کیست؛ اما خب باید به این ها یادآوری کرد اگر اقلیت جمهوری خواه پر هیاهو نفر اولشان مشخص نیست، نفر دوم شما هم که بتواند فراخوان جنگ پارتیزانی و مبارزه با سپاه و دستور حمله به پادگان ها و مراکز سرکوب را صادر کند هم فعلا وجود ندارد. یعنی نه آن ها رییس جمهور دارند و نه شما نخست وزیر! شاه بی تاج و تخت و تبعیدی و بی سرزمین شما هم اگر بخواهد نقش نخست وزیر را بازی کند، به مات نزدیک میشود و میسوزد.

پادشاهی خواهان به جای حمله و لجن مال کردن هرکسی که فکر میکنند شاید رقیب رضا پهلوی باشد،باید به فکر پیدا کردن نخست وزیری عملگرا باشند!

در میان نقدهایی که بر منشور نوشته شده است، نقدهای آقای فرهاد مشر قی و دارودسته ۷ آبانی ها جالب توجه است اما از همه اینها جالبتر نظر یکی از کاربران خوب وب فارسی با نام مستعار لایت هاس است که زیر یکی از مطالب مربوط به نقد منشور همبستگی نوشته است :

بزرگترین نقدی که می شه به این ماجرا گرفت اینه که:

۱- مکانیسم سقوط رژیم چگونه است؟ ۴۴ ساله که رژیم روی لبه پرتگاه داره به سر می بره. انتخاب این نقطه برای ماندن اتفاقی نیست بلکه بسیار حساب شده و تاکتیکی است چون لبه پرتگاه مردم را همیشه در حالت معلق و انتظار نگه می داره و در عین حال برای رژیم وقت می خره تا هر بلایی خواست سر مردم و کشور بیاره.رژیمی که هم پول داره، هم ارتش داره، هم پشتیبانی غرب و شرق را داره و هم بسیار بین کشورهای همسایه محبوبه (چون ایران را در ذلیل ترین و توسری خورترین حالت خود نگه می داره) قراره چطور و به دست کی سقوط کنه؟

۲- مردمی که سلاح ندارند، پول ندارند، متحد نیستند، پشتیبان خارجی ندارند، تشکلات و هسته های مقاومت ندارند، رهبری ندارند قراره چطور با دژخیمانی که تفریحشان کشتن، تجاوز کردن، کور کردن، شیمیایی کردن حتی بچه ها و نوباوگان هست بجنگند و پیروز هم بشوند؟مشکل ایران بعد از سقوط رژیم نیست. آن قسمت آسان ماجراست. مشکل اصلی، سقوط رژیمه که تونسته ۴۴ سال ظرفیت های مالی عظیم برای خودش درست کنه، سپاه و نیروی وفادار و جنایتکاری که در بسیاری موارد از گشتاپو و نازی های هیتلری بسیار جنایتکارترند را سر و سامان بده، هسته های تروریستی برای محافظت خودش در همه جای دنیا در حالت آماده باش بزاره و پشتیبانی غرب و شرق را برای خودش بخره چطوری و توسط کی قراره سقوط کنه؟اگر شاهزاده یا هر کسی می خواد رهبری جنبشی را بعهده بگیره باید اول راه حل برای مشکل اصلی پیدا کنه نه برای وقتی که تمام مشکلات حل شده و مردم آزاد شده اند و حالا می خواهند ببینند چطور می تونند خوشبخت تر بشن.

طرح حکومت آینده در زمانی که رژیم ثابت کرده به این آسانی ها سقوط نمی کنه کاملا بی معنی و حتی شاید خنده دار باشه.مردم رهبری، سازماندهی و سلاح می خواهند. این رژیم بدون دریای خون امکان نداره از جاش تکون بخوره همانجوری که اسد دریای خون براه انداخت و سر جاش هم ماند و همه دنیا هم او را با دستهای خونی پذیرفتند.

تنها حالتی که رژیم می تونه سقوط کنه اینه که این خون های ریخته شده خون های آخوندها و بسیجی ها و خانواده هاشون باشه وگرنه آب از آب تکون نخواهد خورد. این وقتی امکان پذیره که مردم به آن حالت استیصال برسند که هنوز نرسیده اند.

ملت از جوک ساختن برای نکبت و ذلتی که رژیم تو زندگی شون وارد کرده بالاخره در ۱۴۰۱ به عصبانیت رسیدند. این خوبه ولی کافی نیست. الان بسیجی را از اتوبوس می اندازن بیرون. این خوبه ولی کافی نیست. الان عمامه پرت می کنند. خوبه ولی کافی نیست. هر وقت بسیجی را تو اتوبوس کشتند و جسدش را انداختند بیرون آنوقت مردم برای تغییر رژیم آماده شده اند. وقتی به جای عمامه سر آخوند را زدند آنوقت مردم آماده تغییر شده اند. هنوز زوده.با فانتزی و حرفهای قشنگ و شیک اروپایی پسند نمی شه این آدم خورهای ۱۴ قرن پیش که تا دندان هم مسلح اند را شکست داد. این بیشتر شبیه به یک رویای فانتزی کودکانه است تا کاربرد و راه حل عملی.

به اشتراک بگذارید:
0 0 رای
ارزیابی این پست
مشترک شوید
پیام رسانی در صورت
guest

3 نظر
قدیمی ترین
تازه ترین پر رای ترین
بازخوردهای درون متنی
همه نظرها
3
0
اگر مایلید نظر بدهیدx