صد سال کشاکش تجدد خواهی

داریوش همایون کتابی دارد به نام ” صد سال کشاکش تجدد خواهی”

بخش هایی از این کتاب را انتخاب کرده ام که در چند قسمت تقدیم شما دوستان و مخاطبان گرامی می کنم.

ما بسيار زيان كرديم كه در شناختن جنبه هاي گوناگون جنبش مشروطه كه نوگرائی را به جامعه ايرانی داد كوتاهی کرده ایم. انقلاب مشروطیت در نهاد خود جنبش بی پایان تجدد خواهی را دارد.

از نو تعبيركردن گذشته در پرتو مسائل روز و از نو تعريف كردن آن برای نسل های بعدی كاری است كه همواره صورت می گيرد (اين البته با بازسازي تاريخ تفاوت دارد كه دست افزار سياست بازان است) بازنگری انقلاب و دوره مشروطه نه تنها از نظر اصلاح چشم انداز تاريخی ايرانی امروز، بلكه برای نوسازی سياست ايران ضرورت دارد. اكنون كه راست و چپ در همه جا، تقريبا، با نگرشی تازه به خود و پيرامونشان می نگرند، راست و چپ ايران نيز می توانند بسياری از كوله بارهای گذشته را به زمين بگذارند و سبكبارتر به ساختن يك ايران تازه بياغازند. چنان بازنگری از آنرو بايسته است كه در تاريخ معاصر ايران سنتی نيرومندتر و زاينده تر از مشروطه نمی توان يافت و نيز از آنرو كه اين تاريخ معاصر، بزرگترين مايه كشاكش ميان گرایشهای سياسی و بزرگ ترين مايه سوءتفاهم در خود گرايش های سياسي گوناگون است. از نظر ريشه يابی، چپ و راست ايران تفاوت چندان ندارند. ريشه همه آنها در جنبش مشروطه است و تا انقلاب اسلامی بيشتر چپگرايان و همه ”مليون” نيز می پنداشتند كه ازآن سربلند باشند. حتا آخوندها نيز نسب سياسی خود را به مشروعه خواهی دوران مشروطه مي برند. از زبان و ادبيات فارسی كنونی گرفته تا آموزش و رسانه های همگانی و توسعه سياسی و اقتصادی و برابری زنان و حقوق بشر هرچه ازاسباب تجدد در ايران داريم از بركت جنبش مشروطه است.

هر بررسي ناسيوناليسم ايرانی، ترقی خواهی، حاكميت مردم و عدالت اجتماعي از دوران مشروطه آغاز مي شود. بازگشت به پيام و ايدئولوژی انقلاب مشروطه، به ريشه های فکری آن كه همه در زمين روشنفکری وانسانگرائی غرب بود، نه تنها ما را راهنمائی، كه شرمزده می كند و معتقدان به سير وقفه ناپذير پيشرفت را به ترديد می اندازد. اگر امروز ما باز به پيام جنبش مشروطه و سرچشمه های فکری آن بازگرديم از سر واپسگرائی نيست.

نسل انقلاب اسلامی پس از دسته گلی که در سال 57 به آب داد اگر به همان جا هم برسد پيشرفتی خواهد بود؛ و نسل تازه ای كه با انقلاب اسلامي آمده است در پويش آزادی و ترقی بر همان راه مي رود كه نياكانش صد سالی پيش گشودند.

جامعه ايرانی در سده بيستم با همه ناهمواری ها و فراز و نشيب ها و چرخش ها وبازگشت هايش بر مسير آزادی و ترقی رفته است. اكنون نيز در اين شامگاه تاريك جمهوري اسلامی اين پويش ادامه دارد. ما همچنان با دو بال آزادی و ترقی پرواز مي كنيم  هرچند پرهايمان شكسته است و پروازمان بال و پر زدنی دردناك است. از پاره ای جهات حال ما بی شباهت به آنچه صد سال پيش بوديم نيست. ما تجربه های بسیار اندوخته ایم.

برخلاف اروپای باختري كه خاستگاه انديشه آزادی و ترقی يا به زبان ديگر، تجدد يا مدرنيته، است در ايران نوگری يا مدرنيته از ژر ف انديشی در دين و فلسفه فرا نيامد. پيشروان تجدد در ايران با يك ضرورت عملی و فوری روبرومی بودند. آنها شكست خورده در روياروئی های خود با روسيه و انگلستان، موجوديت ملی را در خطر می ديدند و چاره را در نيرومندی نظامی و اقتصادی می جستند و از آنجا به ضرورت گرفتن دانشهای اروپائی می رسيدند. انديشه ترقی بدين ترتيب با آنكه آزادی را در خود نهفته داشت، از همان آغاز جای بالاتر را گرفت و بي دشواری زياد می توانست مستقل از آن

تصور شود و در عمل نيز شد. اين نكته اساسی در توضيح اينكه چرا بسياری ازمشروطه خواهان دنبال دست نيرومند افتادند از يادها رفته است.

نظر ما به پادشاهان پهلوی هرچه باشد، آن دوران از بسياری جهت ها دنباله جنبش تجدد ايران و برآورنده آرزوهای برنيامدنی آن بود. ما مصالح فراوانی برای بازسازی پس از رژيم اسلامی نداريم و از هيچ تكه آن، حتا سهمی كه همين دوران در جاهائی داشته است و عبر تهائی كه از آن گرفته ايم، نمی توانيم چشم بپوشيم. توسعه و تجدد، ديگر دستمايه سياستبازی نيست؛ مسئله مرگ و زندگي همه ماست.

به اشتراک بگذارید: