صدای خس و خاشاک امشب در سراسر ایران طنین انداخت؛ تفنگت را زمین بگذار!

روزهای تب زده و‌خونین خرداد ۸۸ را هیچوقت نمیتوانم فراموش کنم. هنوز هم وقتی به عقب برمیگردم، از حمایتی که از جنبش سبز کردم، ذره ای پشیمان نیستم. برای من موسوی و‌کروبی به معنای کلمه بهانه بود اما آن حضور سبز مردم در اعماق ذهنم یکی از زیباترین رویدادهایی بود که شخصا تجربه کردم.

هنوز هم میتوانم صدای نفس های خودم را بشنوم. هنوز هم میتوانم از کوی خونین دانشگاه در سال ۷۸ پلی بزنم تا به خرداد ۸۸ برسم. با گذشت بیش از یک دهه از قتل «ندا» هنوز هم یکی از کابوس هایم لحظه ای است که خون سرخش از دهان و دماغش بیرون زد و چو رودخانه ای خروشان ایران را لرزاند.

هنوز هم صدای کوتوله بی مقدار و معجزه هزاره در گوشم سنگینی میکند…

سال ۸۸ را باید سال کنار رفتن پرده ها و افتادن نقاب ها دانست. سالی که گلوله ها سینه ها را میشکافت و شیشه نوشابه ها دختران این سرزمین را بی بکارت میکرد. سالی که کهریزک پاداش امید بستن به «اصلاحات» شد. سالی که نخست وزیر خمینی جنایتکار و رییس مجلس سابق هم از قطار انقلاب بیرون پرت شدند تا نوبت اینبار به دولت انقلابی احمدی نژاد برسد و او هم بی پروا و بی هراس از عقوبت بتازد؛چرا که نظر آقا به ایشان نزدیک تر بود!

پس از سخنرانی توهین آمیز احمدی نژاد، ما مردم عادی که زیر صخره ها، «سبز» شده بودیم، از همه طرف مورد تهاجم قرار گرفتیم و همچو کودکی سر راهی هرکس لگدی نثارمان میکرد. اکثر هنربندان فاسد و سلبریدی های وابسته _ با یک تشر سپاه یادشان افتاد باید خاموش باشند_ و کمتر کسی از دایره هنرمندان جرات میکرد در برابر خامنه ای و نوچه های بی مقدارش قد علم کند؛ اما استاد شجریان از جنس دیگری بود. او نمیتوانست ببیند که مردم را اوباش مسلح خامنه ای به کهریزک ها میبرند و به زن و مرد تجاوز میکنند و رییس جمهور متقلبش هم خس و خاشاک خطابشان میکند. او نمیتوانست همچو دیگرانی که نان به نرخ روز میخوردند و هنوز میخورند، ساکت بماند. او در دعوای مردم و حکومت، طرف مردم را گرفت و این طرفداری برای حکومت گران آمد.

خس و خاشاک اکنون صدایشان از حنجره طلایی مردی بیرون می آمد که فخر ایران بود. صدای خس و خاشاک با شجریان بلند تر و رساتر و زیباتر شده بود و این همصدایی برای «جمهوری جنایت» خوشایند نبود. شجریان و ربنا ممنوع شد اما صدای او پر قدرت تر از همیشه به گوش میرسید :

تفنگت را زمین بگذار

حکومتی که صدای داریوش و‌گوگوش و ابی و … را ممنوع کرده بود، اکنون باید دایره را تنگ تر میکرد و‌ استاد موسیقی سنتی ایران را هم محدود و ممنوع میکرد، چرا که او‌ بر خلاف ولی امر مسلمین جنایتکار جهان سخن گفته بود. ابتدا در تلویزیون صدایش را ممنوع کردند و اندکی بعد خبر رسید حتی سیمایش هم باید از یادها برود_ درست همانند جنایتی که چهار دهه بر فردین ها و‌ناصر ها و بهروزها و مفیدها و داریوش ها و ابی ها و‌گوگوش ها روا داشتند_ جمهوری جنایت هنرمند نمیخواهد؛ این نظام جنایتکار و فاسد «هنر فروش» میخواهد تا بخرد! هر چه ارزان تر، بهتر، اما استاد ایران زمین را قیمت نبود…

ربنا اگر ربنای مردم ایران شد، به خاطر حنجره طلایی استاد است گر نه چند کلام عربی و گنگ و نا آشنا از حنجره معمولی من و تو نوعی، چه زیبایی دارد؟ آن فضای معنوی و آن صدای آسمانی برای ملت ایران خاطره ای است جاودانه و نامیرا که خوشبختانه میراث هم دارد، میراثی فرخنده و بس «همایون»؛ که خداوند ایران نگاهدارش باد!

صدای خس و‌خاشاک امروز خاموش شد اما طنین نغمه هایش در سراسر ایران پیچید و خواب دیکتاتور را آشفته کرد. استاد دیگر در میان ما نیست اما صدایش هنوز میتواند تسکین دلهای مصیبت زده ما باشد؛ مرغ سحر ناله سر کن…

گر چه به قول شاملو‌هنوز یکی دو دانگی از شب مانده است اما ما نسل سوخته و تاوان داده میدانیم سرانجام نور بر تاریکی غلبه خواهد کرد و‌ این ملت نجیب و صبور دادش را از بیدادگر خواهد ستاند…

به اشتراک بگذارید:
0 0 رای
ارزیابی این پست
11 نظر
قدیمی ترین
تازه ترین پر رای ترین
بازخوردهای درون متنی
همه نظرها