سه خبر مرگ شیرین، شیرین تر از عسل

توی این مدت 40 ساله زمامداری آخوندها سه بار از مرگ ناگهانی جنایتکاران وابسته به رژیم از اعماق قلبم خوشحال شدم.

نخستین ان زمانی بود که شنیدم لاجوردی (جلاد اوین) توسط مجاهدین در بازار تهران ترور شد. با وجودیکه هیچ نزدیکی فکری و گرایش سیاسی با مجاهدین نداشته و ندارم ولی واقعا از این کار شجاعانه شان خوشحال شدم. لاجوردی سالها بهترین جوانان این مرز و بوم را فقط بدلیل هواداری از سازمان های سیاسی در زندان اوین به شدیدترین شیوه های قرون وسطایی شکنجه میکرد. پروژه تواب سازی در دوره مدیریت او شروع شد. او برای آنکه مطمئن شود یک زندانی واقعا توبه کرده یا نه از او میخواست طناب دار را بر گردن هم سازمانی های خود بیاندازد. بسیاری از زندانیان دوران طلایی حضرت امام! که لاجوردی آنها را شکنجه میکرد و یا اعدام نمود نوجوان بودند و اصلا قادر به تشخیص خوب و بد ایدئولوژی سازمانهای سیاسی آن دوره نبودند.

نفر بعدی که از شنیدن سقط شدنش از خوشحالی اشک شوق ریختم، به درک واصل شدن سردار حسین همدانی بود. من در جبهه های جنگ ایران  و عراق او را می شناختم. همیشه خیال میکردم اگر روزی جنگ تمام شود افرادی مثل حسین همدانی دنبال درس و مشق و زندگی عادی خودشان می روند و به کشورشان خدمت خواهند کرد اما او بعد از جنگ وارد حلقه نزدیک به خامنه ای شد و پله های ترقی را بسرعت پیمود تا انکه در جنبش اعتراضی سال 88 فرمانده بلامنازع سرکوب مردم در تهران شد. او خودش بعدها تعریف کرد که اراذل و اوباش و چاقوکش ها و قاتل ها را از زندان ها و گوشه و کنار  محلات شهر جمع آوری کرد و به آنها باطوم و قمه داد تا مردم معترض را لت و پار کنند. او بعد از شروع اعتراضات مردم سوریه به دمشق رفت و با عده ای از مزدوران حزب الله لبنان قیام مردم سوریه را به خاک و خون کشید و سرانجام در همانجا هم به درک واصل شد و الا همچنان به کشتار مردم بیدفاع ادامه میداد.

و سرانجام به هلاکت رسیدن قاسم سلیمانی آنقدر خبر خوشحال کننده ای بود که تا ساعتها باورش برایم سخت بود. قاسم سلیمانی یک جنایتکار جنگی بود که می بایست در دادگاه محاکمه شود. او مرتکب قتل هزاران زن و کودک و پیر و جوان در سوریه بود. صدها نفر توسط مزدوران او در سوریه و عراق کشته شدند. هزاران خانه مسکونی توسط بمب های بشکه ای سپاه قدس نابود شد و هزاران نفر آواره شدند.

قاسم سلیمانی هرگز و هرگز و هرگز علیه داعش نجنگید. او هر انچه که کرد علیه ارتش آزاد سوریه بود. متاسفانه تبلیغات صدا و سیما و بی بی سی فارسی از او یک سردار ایرانی پرورانده بودند که برای امنیت ایران جنگیده است. اینها دشمن ایران بودند. اینها را چه به سردار ایرانی بودن. سردار ایرانی آن جوانانی هستند که در آبان ماه به خیابان آمدند و با دست خالی سینه شان را در برابر گلوله های مزدوران خامنه ای و نیروهای زینبیون و حشدالشعبی سپر کردند و فریاد مرگ بر خامنه ای سر دادند.

انطور که امریکا قاسم سلیمانی و همراهانش را زد، در واقع سیلی جانانه ای بود به صورت خامنه ای و رژیم منحوس جمهوری اسلامی. اقتدار پوشالی آنها را فرو ریخت و نشان داد که دست بالای دست بسیار است.

این پیروزی بر همه ایرانیان شیرین و خجسته باد

به اشتراک بگذارید: