زنان، از انقلاب مشروطه تا انقلاب سفید-3
خانم فخرآفاق پارسا (مادر شادروان فرخ رو پارسا وزیر علوم در دوران قبل از انقلاب که توسط خلخالی اعدام گردید) در شرححال خود نوشته است «من پنهان از پدرم به مدرسه میرفتم.مادرم میدانست و به من هم کمک میکرد.اما فلسفهء پدرم این بود که دختر اگر باسواد شود برای پسرها نامهء عاشقانه مینویسد.»
همسر فخر آفاق پارسا روزنامه نگار و مدير داخلی روزنامه « ارشاد » بود. اندكی پس از ازدواج با همسرش به مشهد نقل مکان کرد و در آن شهر در سال ۱۳۰۰ ماهنامه « جهان زنان » که مجلهای ویژه حقوق زنان و آموزش آنان بود را منتشر کرد و بعدها انتشارش را در تهران ادامه داد. پس از انتشار سرمقاله اي درباره تساوي حقوق زنان با مردان در مجله « جهان زنان » ، از سوي برخي نشريات محكوم به ضديت با اسلام شد و افرادی خانه اش را غارت كرده و وي را مورد حملات شديدی قرار دادند. مخالفان او سرانجام موفق شدند نه تنها امتياز نشريه را لغو كنند ، بلكه فخر آفاق كه باردار بود را نيز به اراك تبعيد كنند. وي اولين زن روزنامه نگار در تاريخ ايران است كه تبعيد شده است. وی پس از مدتی با شوهر و فرزندانش در قم ماندگار شد. سرانجام وقتي از انتشار دوباره مجله نااميد شد، به عضويت « جمعیت نسوان وطن خواه » كه سازماني راديكال و پرشور بود درآمد و فعاليت هاي خود را در راه احقاق حقوق زنان در نشریه این سازمان ادامه داد.
جالب است بدانید که چندین سال قبل از تصویب قانون رفع حجاب توسط رضا شاه، این بانوان فرهیخته در مجالس و محافل خود بدون حجاب ظاهر میشدند و کم کم راه را برای کنار گذاشتن حجاب زنان را در بین جامعه هموار کردند. اما جو اجتماعی انچنان سنکین بود که حتی شاعران مشهور و نامداری چون ایرج میرزا و ملک الشعرای بهار هم برای سرودن اشعاری در منع حجاب به دردسر افتادند.
در آن هنگام سخن گفتن از کشف حجاب و آزادی زنان آن هم با چنین لحنی که ایرج میرزا داشت واقعا دل و جگر شیر میخواست،چنانکه بعد از سرودن عارفنامه،آخوندها و روحانیون بقصد آزار او افتادند و ایرج میرزا در منزل یکی از روحانیون متحصن شد و اظهار داشت که او این اشعار را نسروده بلکه متعلق به شخص دیگری است!
برای امتیاز دهی به این مطلب، لطفا وارد شوید: برای ورود کلیک کنید
خدايا تا كي اين مردان بخوابنــــــــد زنـــــــــــــــــان تاكي گرفتار حجابند
چرا در پرده بايد طلعت يـــــــــــــــــار خدايـــــــــــــــــــا زين معما پرده بردار
مگر زن در ميان ما بشر نيـــــــست مگر در زن تميز خير و شر نـــــيست
زنان را عفت و عصمت ضرورســــت نه چادر لازم و نه چاقچـــــــور است
تو پنداري كه چادر ز آهن و روسـت اگر زن شيوه زن شد مانــــع اوست
چو زن خواهد كه گيرد با تــــو پيوند نه چاــــــــــدر مانعش گردد نه روبند
زن روبسته را ادراك و حش نيست تأتر و رستوران ناموس كــش نيست
اگر زن را بود آهنـــــــــــــــگ هيزي بــــــــــــــود يكسان تأتر و پاي ديزي
نشينــد در تـــــــــــــــه انبار پشگل چنان كاندر رواق برج ايـــــــــــــــــفل
چــو خوش اين بيت را فرمود جامي مهيـــــــــــن استاد كل بعد از نظامي
پري رو تاب مستــــــــــــوري ندارد در اربندي ســــــــــــــر از روزن درآرد