زمانی که شپش از سر و کول ما بالا می رفت
«یادمه محصل سال چهارم دبیرستان نظام تهران بودم، کیسه ای کافور به ما دادند آنها را به سینه مان آویزان میکردیم، چون شپش از بوی آن بدش میآمد.»
دکتر مهدی فضلی نژاد در کتاب خاطراتش چنین می نویسد:
«من يادم میاد كه مادر ما، شب به شب موهای همه ما رو می گشت. حتی زير بغل هامون را هم چک میکرد كه تخم یا رشک نباشه! تخمهای شپش ها لابهلای درزهای لباسهای ما با اتو كشيدن می کشت. بعد سیماب یک ترکیبی از جیوه که به طور کلی همه جا معرفی میشد مقداری پیشگیری میکرد. »
«معمولاً حمام های آن زمان (چون پمپ آب هنوز نیامده بود) برای این که آب به راحتی سوارش شود در گودی ساخته میشدند. بنابراین از سطح کوچه ده تا پانزده پله میرفتیم پائین آنجا ابتدای حمام بود، جایی که جامه دارآنجا نشسته بود. آنجا یک سری پلاستیک پهن کرده بودند که میرفتی روی آن و لباسهایت در میآوردی، لنگ میبستی و پس از عبور از یک راهرو تنگ به صحن حمام میرسیدی، آنجا به صورت هشتی بود که روبروش خزینه ها قرار داشتند. در واقع یکی دو پله که بالا میرفتی وارد خزینه آب میشدی. پیش از این که داخل خزینه شوی دلاکها با جامهای مسی که داشتند آن را پر آب کرده و خوب بدن آدم را می شستند. سپس روی سکو می نشستی و شروع میکردند به کیسه کشیدن، بعد چرکهایی که بیرون میشد را جلوی چشمانت قرار میدادند که نتیجه کارشان را دیده باشیم. بعد شروع میکردند به لیف زدن با صابون و خوب بدن شستشو میدادند. سپس آخرین مرحله یعنی رفتن به داخل خزینه بود، آنجا آبش گرم بود هر چه زودتر میرفتی داغتر و تمیزتر بود. شبها لجن خزینه را با وسیله ای که از یک خمره با لوله ای دراز ساخته شده بود با قرار دادن آن در انتهای خزینه تمام مواد زائد و لجن ته نشین شده را می کشیدن تا آب خزینه تمیز شود.»
«مردم در خانه حمام نداشتند. حمام های عمومی دوش نداشت. خزینه که عبارت از حوضی پر از آب داغ بود، به جای دوش آب گرم استفاده می شد. از سحر تا شب هنگام صدها نفر در خزینه خود را میشستند و غسل میکردند. این آب محدود تکان نمی خورد و شاید ماهی یک بار هم عوض نمیشد. بنابراین بیماریهای خطرناک و مسری، همواره سلامت و بهداشت مردم را تهدید میکرد. »
«آب لوله کشی نبود. برای آشامیدن از آب انبارها استفاده می شد. آب انبارها از جوی خیابان مشروب میگردید. در جوی خیابان، زنان رخت شویی و کهنه شویی میکردند و گه گاه زیر پلها جسد سگ یا گربه ای، باد کرده دیده می شد. مردم در چنین آبی ظرف می شستند و دست نماز میگرفتند. شب هنگام آب انبارها را پر میکردند. در نتیجه، تابستانها بچه های خردسال از اسهال و استفراغ میمردند. کچلی، تراخم، آبله، سل، بیماریهای ریوی، مقاربتی و عفونی، هر روز گروهی را به دیار عدم میفرستاد و …»
کتاب یادها و باورها- حسین نجومیان
برای امتیاز دهی به این مطلب، لطفا وارد شوید: برای ورود کلیک کنید