برگ هایی از کتاب پاسخ به تاریخ -۳

شاه اسمعیل نتوانست در برابر تجاوزات پرتغالیان به فرماندهی آلفونس دالبوکرک ایستادگی کند و آنان بر جزیره هرمز و بخشی از سواحل جنوبی ایران تسلط یافتند. پس از سقوط امپراطوری روم، این نخستین بار بود که غربیان به ایران حمله می‌کردند و در حقیقت این رویداد را  باید سرآغاز فصلی نوین در روابط ایران با کشورهای باختر و گرایش ایرانیان به سوی تمدن غربی دانست. شاه عباس کبیر (۱۰۰۸ – ۹۶۶)  از احفاد شاه اسمعیل صفوی بود که قدرت و عظمت ایران را تجدید کرد. 

گرچه شاه عباس نتوانست تمامی‌ سرزمین بین النهرین را به ایران بازگرداند، اما اصفهان را پایتخت ایران قرار داد و صنعتگران و هنرمندان بسیار را برای زیباسازی و جلال آن فراخواند و ارباب ادب و دانش و فلسفه را در آنجا گرد آورد. در زمان شاه عباس کبیر، اصفهان شهری بزرگ با ششصد هزار تن نفوس بود، شهری زیبا که نصف جهانش می‌خواندند و این عصر را باید مخصوصا دوران طلایی معماری ایرانی  خواند. شاه عباس همچنین به شرکت های انگلیسی و هلندی و هند شرقی اجازه داد که تجارتخانه هایی در ایران بگشایند و به کمک انگلیسی ها در سال ۱۰۰۱، پرتغالیان را از هرمز راند، که البته این عمل شاید آغازی بر نفوذ بریتانیا در ایران باشد.  از ۱۰۰۸ تا ۱۱۱۵ باز ایران با یک دوران انحطاط روبرو شد. عثمانیها و روسها به ایران تاختند و حتی در سال ۱۴۰۳ بر سر تقسیم قسمتی از ایالات شمالی ایران با یکدیگر توافق کردند. 

در همین زمان بود که اشرف افغان در شرق ایران علم طغیان برافراشت و قسمت اعظم ایالات خاوری را تصرف کرد و به اصفهان رسید و در هر جا به قتل و غارت بسیار پرداخت. ایران بار دیگر دچار تجزیه و بحران شد و ایرانیان را نومیدی قرار گرفت.من پیشتر در خاطرات خود سرنوشت شوم و غمناک شاه سلطان حسین، آخرین پادشاه صفوی را یادآور شده ام که چگونه در پایتخت خود اصفهان به محاصره راهزنان شورشی درآمد و به قتل رسید. در آن زمان آینده و سرنوشت ایران برای همه تاریک و نکبت بار به نظر می‌رسید.

نادر شاه

 ایران بار دیگر از اضمحلال نجات یافت. عامل اصلی نجات و رهایی ایران این بار سرداری بود به نام نادرشاه که بسیاری از مورخان به وی  ناپلئون ایران لقب داده اند. نادر شورشیان شرقی ایران را مطیع خود ساخت، اشرف افغان را در نزدیک اصفهان شکست داد و بار دیگر پایتخت را به تصرف خود درآورد (۱۷۲۹) در دو جنگ بر  ترکان عثمانی پیروزی یافت و  سپس برای محاربه با روس ها شتافت که در برابر قدرت سردار بزرگ ایرانی عقب نشینی را بر  مصاف و مقاومت ترجیح دادند. سپس نادرشاه قندهار و کابل را تصرف کرد و از تنگه خیبر گذشت و بر هندی ها پیروز شد و دهلی را به تصرف خود درآورد و در سال ۱۷۳۹ پیروزمندانه به آن شهر وارد شد و به گفته یک مورخ هندی قسمت مهم ثروتی که طی ۳۴۸ سال پادشاهان هند گرد آورده بودند در یک لحظه دست بدست و از آن نادر و ایرانیان گردید. نادر شاه، نوه اورنگ زیب پادشاه بزرگ هندوستان را به عقد ازدواج پسر دوم خود درآورد و سلطنت هندوستان را به محمدشاه گورکان پادشاه آن کشور باز پس داد و راهی ایران شد، حال آنکه توانسته بود سرحدات شرقی ایران را به حد دوران هخامنشیان برساند.

درباره نادر حکایات و داستانهای بسیار آورده اند. از جمله می‌گویند در جنگ کرنال پیرمردی را با ریش سفید در میان سربازان خود دید که چون شیر می‌جنگد. نادر وی را فراخواند و پرسید، سیزده سال پیش که دشمنان اصفهان را گرفتند، کجا بودی؟شیرمرد پاسخ داد من در اصفهان بودم اما تو نبودی.

 باید نادر شاه را با ناپلئون مقایسه کرده اند چرا که در همه جنگ های خود پیروز شد. ولی باید گفت که اگر ناپلئون سرانجام به دست قوای متحد و موتلف دشمنانش مغلوب شد، نادر در میدان های جنگ هرگز طعم شکست را نچشید و همواره سرداری فاتح بود. حال آنکه ناپلئون دولتمردی مدبر بود و نادر نبود تا آنجا که دستور داد فرزند و ولیعهدش را کور کنند.

 

به اشتراک بگذارید: