روایتی خنده دار از اصول کافی-1

محمد بن علی هاشمی (که از اهل تسنن بود) می گوید: صبح همان شبی که امام جواد(ع) با دختر مأمون عروسی کرد، به حضور امام جواد(ع) رفتم، شب گذشته دوا خورده بودم، از این رو پشت سر هم تشنه می شدم در محضر آن حضرت تشنه بودم، ولی نمی خواستم درخواست آب کنم، امام جواد(ع) به من نگاه کرد و فرد و فرمود: بگمانم تشنه هستی؟
به خدمتکار خود فرمود: آب بیاور، او رفت و آب آورد، من با خود گفتم: آکنون آبی مسموم (آلوده و غیر آشامیدنی) می آورد، به همین خاطر غمگین بودم، خدمتکار آب آورد، حضرت لبخندی به چهره من نمود و به خدمتکار فرمود: آب را به من بده، آن حضرت آب را گرفت و آشامید و بعد به من داد و من با اطمینان آشامیدم
طولی نکشید باز تشنه شدم، ولی نخواستم درخواست آب کنم، باز امام جواد(ع) به چهره من نگریست و فرمود: گویا تشنه هستی
گفتم: آری.
به خدمتکار فرمود: آب بیاور، او آب آورد، باز هم با خود گفتم اکنون آب آلوده می آورد، امام جواد به خدمتکار فرمود: آب را به من بده، امام آب را گرفت و آشامید و بعد در حالی که خنده بر لب داشت به من داد و من هم با اطمینان آشامید.
روایت کننده می گوید: در این هنگام محمد بن علی هاشم گفت: گمان می کنم که امام جواد(ع) همانگونه است که شیعیان به آن اعتقاد دارند!

(یعنی کاسه آب را دهان زده میکرده بعد به میهمان میداده!)

منبع: اصول کافی- باب مولد ابی جعفر علی ثانی، حدیث 6، ص 495 و 496 – ج 1

 

به اشتراک بگذارید: