راه نجات ایران از نگاه کسروی (2)
در ادامه پرسش قبلی اکنون سوال این است که مگر ایرانیان میهن پرست نیستند؟ چرا ایرانیان علاقه مند به سرنوشت کشور خویش نیستند؟
احمد کسروی:
آری در ایران نام “میهن پرستی” رواج یافته و از سوی دیگر یکدسته از مردان غیرتمند و با شرف در میان مردم هستند که بی گمان علاقه به آزادی کشور دارند و ما در پیشامد شهریور 1320 دیدیم که از میان افسران، چه مردان جانباز غیرتمندی پدید آمدند. ولی گفتگو از همه توده و مردم ایران است. این توده معنی میهن پرستی را نمی داند و بیشتر مردم دلبستگی به کشور را ندارند.
در ایران چند گونه دسته بندی هست: دسته بندی مذهبی، دسته بندی نژادی و زبانی، دسته بندی پیشه ای و غیره. ایرانیان سی – چهل دسته می باشند. شما هر دسته را جداگانه از دیده بگذرانید و به این بیاندیشید که چه علاقه ای به کشور خود دارند و در روز نیاز، این افراد چه جانفشانی می توانند بکنند؟
از میان همه این دسته ها، شما همان شیعیان را که جمعیت انبوه ایرانند را در نظر بگیرید. آیا اینها علاقه به کشور خود دارند؟
اگر بگویید دارند، دروغ گفته اید. اینها با دستور ملاها آشکارا با کشور و قانون و آزادی و رفاه دشمنی می کنند. آشکارا می گویند: میهن پرستی چیست؟! اشکارا بیگانه پرستند. آشکارا می بینیم هرزمان که پای بیگانه به این کشور میرسد، این شیعیان دو آتشه شادی می کنند و زبان به سرزنش غیرتمندان و میهن پرستان باز می کنند. (اشاره کسروی به شادی آخوندها پس از اشغال ایران و مجبور کردن رضا شاه از ایران است)
حال برویم سراغ جوانان درس خوانده و تحصیلکرده. اینان درمانده تر از دیگران می باشند. بیشتر آنها و نه همه شان، این را یاد گرفته اند که می گویند: آدم باید زیرک باشد، پول دربیاورد، چند روز زندگانی را با خوشی سر کند و از این دست سخنان.
از سوی دیگر این بیچارگان چون به بیماری “جداسری” گرفتارند، اگر 10 نفر در یکجا گرد آیند 10 دسته خواهند بود و هیچکدام گردن به گفته دیگری نخواهد نهاد.
این است اندکی از احوال مردم ایران.
پیشامد شهریور 1320 بهترین نمایش از حال این کشور بدبخت بود. در آن پیشامد شما دیدید که بیشتر افسران چه غیرتی از خود نشان دادند. از آنسوی، توده مردم بجای آنکه از این پیشامد اندوهناگ گردند و به غمخواری نشینند، بی دردانه به جنب و جوش شرم آوری برخاستند و هر دسته ای پی آرزوی خود گرفتند. ایل ها دوباره به راهزنی پرداختند و راهها را بستند و به لخت کردن مردم روی آوردند. روستائیان آذربایجان به راه اهن ریخنمد و آهن های آنرا به کندند و به غارت بردند. راه آهنی که با زحمت بسیار کشیده شده بود.
بعد از تبعید رضا شاه، ملایان دوباره جان گرفتند و بساط امر به معروف و نهی از منکر را برپا کردند. روزنامه نویسان فرصت یافته به دشنام نوشتن و بدگفتن شتافتند. مقدسان و دین داران به کارهای 20 سال پیش خود بازگشتند و رخت عوض کردند (تغییر لباس دادند) و خزینه های عمومی گرمابه ها بگشودند. (در زمان رضا شاه خزینه ها ممنوع شد و بجای آن لوله کشی مرسوم گردید)
دوباره روضه خوانی و سینه زنی رواج یافت و پولداران از هر گوشه کشور به آهنگ کربلا رفتن به تهران ریختند و در ظرف 2-3 ماه بیست و یک هزار نفر ارز خریده، با دلهایی پر از شادمانی راهی کربلا شدند. در آن میان آنچه کمتر پدیدار میشد غمخواری برای کشور و علاقمندی به آن بود.
ادامه دارد
برای امتیاز دهی به این مطلب، لطفا وارد شوید: برای ورود کلیک کنید