دکتر، عنوان ارزشمندی که پس از انقلاب به سخره گرفته شد
در جامعه مدرک زده امروز ایران که تقریبا از هر سه نفر یکی لیسانس و از هر ده نفر می توانید چند فوق لیسانس و هر ازگاهی یک دکتر پیدا کنید، ارزش های عناوین تحصیلی روز بروز به محاق رفت بطوری که امروزه ، وقتی با یک دست کت و شلوار یا لباس خاص وارد سوپر مارکت شوید، فروشنده برای احترام به شما لقب مهندس را انتخاب می کند. تقریبا از ابتدای دهه هفتاد میل به مدرک گرایی در ایران چنان زیاد شد، که جوانان تصور می کنند حتما باید لیسانس خود را بگیرند تا وارد بازار کار یا زندگی شوند.
در این میان با ایجاد سهمیه های ناعادلانه برای برخی اقشار خاص نظیر خانواده شهدا، رزمندگان و بسیجیان و سهمیه های خاص سازمانی ورود بخش زیادی از افراد فاقد صلاحیت و شرایط لازم به جامعه اکادمیک کشور باز شد. طرفه آن که افرادی که دارای مشاغل بسیار خاص و پر کار می باشند در حین انجام مسئولیت، پس از چندی به عنوان دکتر می رسند. خاطرم هست هنگام تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد، به دلیل حجم زیاد پژوهش و همچنین انجام مطالعه توصیه می شد که بیش از ۱۲ تا ۱۴ واحد درسی برنداریم. حالا این موضوع را با مقطعه دکتری مقایسه کنید که نیازمند اختصاص حجم زیادی از وقت به انجام مطالعه و پژوهش و همچنین تز دکتری است که باعث می شود از دانشجو تعهد به عدم انجام اشتغال گیرند. حال سوال این است، چگونه رییس سازمان بازرسی، دبیر مجمع تشخیص و سایر آقایان در کنار این حجم کار در مقطع دکتری مشعول به ادامه تحصیلند؟ خاطرم هست یکی از دوستانمکه مدیر یک بخش دولتی است به دلیل حجم جلسات و امور کاری برخی مواقع در ۷ صبح به سر کار می ام یا تا ساعتی بعد از پایان ساعت اداری بر سر کار باقی ماند تا به نامه های اداری رسیدگی کند. بنابر این اخذ مدرک دکتری در هنگام تصدی مسئولیت های سنگین چگونه ممکن است؟
یک کارشناس سابق وزارت اطلاعات در این خصوص توضیح نسبتا روشنی داده است:
پزشک در ایران زمان شاه متخصص بود اما کمبود پزشک داشتیم؛ ولی علم پزشکی و پزشکان ما بسیار حاذق بودند. علتش این بود که جذب در رشتهی پزشکی در دانشگاهها ساده نبود و تنها افراد باهوش میتوانستند این رشته را بخوانند. اما الان من شنیدهام که ۵۰ درصد رشتهی پزشکی به بورسیهها تعلق گرفته، یعنی ۵۰ درصد با پارتی میآیند؛ این ۵۰ درصد آیا بالا سرشان در مطبشان مینویسند که با پارتی آمدهام؟ الان اکثرا در مسایل پزشکی دچار مشکل میشوند، آدمها از دست میروند؛ نزد پزشک میروند و مشکلشان درست تشخیص داده نمیشود.
ممکن است فردا یک مشت آدم کودن بچههای شما را مداوا کنند. من به جرات میگویم که این وضعیت در حاکمیت هم رخ داد؛ یعنی در حاکمیت هم کسانی که مدیر شدند از آن شایستگیهای لازم برخوردار نبودند و چون صلاحیت نداشتند و تاثیرگذار هم هستند؛ هزینه سازند! مثلا همین اظهارات فرماندار قلعه حسن خان در اتفاقات آبان ماه؛ بیشتر شبیه به یک آدم لات است و حرف زدنش اصلا مثل یک آدم مسئول شایسته نیست.
آنهایی هم که کمی صلاحیت داشتند تصفیه شدند. ممکن است فکر کنید که چون خودمان آمدیم کنار دیگران را زیر سوال میبریم؛ نه! جنس صحبت من به این دلیل نیست. ما تنها در مجموعهی خودمان کار نکردهایم؛ با مجموعه اطلاعاتیهای سپاه و ارتش و ستاد فرماندهی کل قوا و… هم کار کردهایم، با وزارت خارجه و وزارت کشور و جاهای مختلف همیشه رابط من بودم و با ساختار و آدمها و… آشنا بودم و شناختم ضعیف نیست؛ اما میبینم که هیچکدام از این آدمها دیگر نیستند و رفتهاند؛ میروم و با یک آدم جدید صحبت میکنم و نمیتوانم با او ارتباط بگیرم؛ گیرندگیاش ضعیف است.
واقعا چگونه است که ما با این همه دکتر و مهندس، روز بروز در حال پسرفتیم. هر روز با فجایع زیست محیطی، آموزشی، صنعتی و مهم تر از آن اقتصادی روبرو هستیم. ادعایمان گوش فلک را کر کرده ولی وضع کشور را که می بینیم هر روز بد تر از دیروز است.
اگرچه بخش زیادی از ناکارآمدی ها و بحران ها متوجه سیستم فاسد کشور می باشد، اما چرا مدیران با مدارک کذایی ما هم نا توان و از درک مسایل عاجزند. و بی تردید نقش آن ها نیز در این فجایع قابل کتمان نیست.
بدون شک وقت آن است که با یک عزم ملی و ایجاد یک کمپین یا کارزار استفاده از این القاب مسخره را کنار بگذاریم و خود واقعیمان باشیم.
به قولی:
به عمل کار بر آید به سخندانی نیست.
برای امتیاز دهی به این مطلب، لطفا وارد شوید: برای ورود کلیک کنید