دوزخ سازان عمامه دار- بخش پایانی
انگلیسها که به خوبی از ناتوانی اهل دولت و همچنین از توان بالای مجتهد اصفهانی آگاه بودند، فرصت بادآورده را غنیمت شمردند. می دانستند که شفتی را با دولت محمد شاه سر سازش نبود و او را “ملحد” می دانست. پس مأموران دولت انگلیس به سراغ مجتهد اصفهان رفتند. در پیشگاهش سر فرود آوردند. روی زمین زانو زدند و اسلام را ستودند. در چاپلوسی تا جائی پیش رفتند که نامهای خودشان را برگرداندند و اسلامی کردند. به مثل “کولونی” افسر انگلیسی “ملا مؤمن” نام گرفت، “پاتینجر” که محمد شاه او را به طنز “بادمجان صاحب” می خواند، هرجا که می رفت تغییر اسم می داد و نامهای دینپسند از “محمد حسین” و “طبیب هندی” بر می گزید.
بدینسان بود که به یاری ملایان راه تجزیه ایران هموار شد. به راه جدا کردن هرات، هانری لایار نمایندۀ نظامی انگلیس با سرفرازی گزارش می کرد:
دربارۀ هرات «دو بار به دیدار مجتهد اصفهان رفتم […] با اینکه او یک مسلمان سرسخت است […] از من بسیار مؤدبانه پذیرائی کرد […] و دربارۀ مسائل سیاسی هم به گفتگو نشستیم.»
مجتهد آماده بود که در ازای رشوه سرتاسر ایران را بفروشد. از این رو دستمزد را گرفت و در همیاری با سران انگلیس و به راه تجزیه ایران فتوا داد. به راه این هدف ملایان دیگری را نیز با خود همراه کرد، از آن جمله میرزا علی بهبهانی که محمد شاه را “مهدورالدم” و صوفی می خواند. همو به آسانی فتوا داد که: روا نباشد که «فرمانروائی کشور در دست شاهی بماند که به دین اسلام اعتقاد ندارد.» زیرا همگان می دانند که این شاه و وزیرش «با مذهب رسمی مخالف اند.» بویژه که میرزا آقاسی به گزارش سفیر فرانسه در ایران ، لغو حکم اعدام را به شاه تحمیل کرده بود.
در زمینه اعتقادات محمد شاه و وزیرش، شاید بتوان گفت که سخن ملایان چندان ناروا نبود، زیرا گوبینو هم گواهی می داد: محمد شاه «نه مسلمان بود، نه عیسوی، نه گبر، نه یهودی». بلکه بر این باور بود که «تجلی ذات خداوند همانا نزد خردگرایان است.» از این رو نه اهل دین او را بر می تافتند و نه او اهل دین را. در دشمنی با دولت محمد شاه انگلیسها بی برو برگرد با مجتهد و لوطیانش همسو بودند. از همین رو بود که شفتی به آسانی خواست انگلیسها به جان خرید و دست به فتوا برد و خواستار تجزیه برخی از ولایات ایران شد و به جدا شدن هرات از ایران روی خوش نشان داد و بی پروا اعلام داشت: “پیشوایان مذهبی” با سیاست دولت در ربط با هرات “توافق ندارند”، بویژه که محمد شاه”لامذهب” است
به یاری همین آخوندها انگلیسها تجزیه خرمشهر را نیز که در آن روزگار مُحمّره می خواندند در برنامه گنجانیدند. برنامهشان این بود که این ولایت را از ایران جدا کنند و به عثمانی واگذارند، به این بهانه که «ادعای عثمانی بر سرِ محمّره رسمی و ادعای ایران بر سر محمّره اسمی است.» به سخن دیگر و به نقل از فریدون آدمیت، از این پس «سیاست انگلستان بر تسلط عثمانی در آن خطّه قرار یافت»، زیرا از آن راه «انگلیسها آسانتر می توانستند خوزستان را اشغال نمایند.» خوشبختانه دولت ایران ایستادگی نشان داد و این کار سر نگرفت،
اما از این پس عثمانیان هر چندی به خرمشهر یورش بردند و در ۱٨۴۳، بیش از ۵٠٠ بازرگان و زائر ایرانی را از پای درآوردند.
اکنون انگلیسها حتی بر محمد شاه می تاختند که چرا «دعوی خود را نسبت به بلوچستان تجدید می کند.» سران آن دولت برای لرها و کردها و بختیاریها هم طرح جداگانه آراستند تا بتوانند از “بخشی از عربستان و سرزمین بختیاریها” ولایتی مستقل برپا دارند. نیازی به واگفتن نیست که برای اجرای این طرحها ناوگانهای خود را در بندر بوشهر پیاده کردند.
بنگر که در همه این احوال، از سوی روحانیانِ خوب یا بد، حتی یک کلمه در پشتیبانی از تمامیت ارضی ایران به گوش نخورد. استدلالشان اینکه اسلام جهانی است و حد و مرز نمی شناسد. پس چه ایرانی، چه انگلیسی! بدینسان چنانکه پیشتر گفتیم، مجتهد اصفهان در همسوئی با انگلیسها، بی دریغ به سود دشمنان ایران فتوا داد و آنچنان از جان و دل به سود دشمن خدمت کرد که از دیدگاه انگلیسها در چهرۀ یک “رجل سیاسی” جلوهگر آمد.
فتوای مجتهدان علیه تمامیت ارضی ایران فرنگیان را به شگفت آورد. منش و کنش شفتی را به قلم کشیدند. نوشتند: چگونه مجتهد اصفهان این چنین به استقلال حکومت کرد و از هیچکس فرمان نبرد؟ سرقونسول فرانسه در طرابوزان، به وزیر خارجهاش گزارش فرستاد که «اکنون شفتی حتی از پرداخت مالیات به دولت هم خودداری می ورزد.» کنت دو سرسی، سفیر فرانسه در ایران به سختی مجتهد اصفهان را به نقد کشید و نوشت: شفتی مردم ایران را «به گروگان گرفته است.»
“بارون دو بود” سیاح روسی هم که از اصفهان می گذشت، گواهی می داد که شفتی در دشمنی با اصلاحاتی که محمد شاه در پیش داشت، برخاسته بود چنانکه هربار که حکومت دست به کار می شد تا قدمی به سود ایران بردارد، شفتی “جماعت لوطیان” را بسیج می کرد و آشوب به راه می انداخت. حتی میسیونرهای آمریکائی که در ارومیه مستقر بودند، گواهی می دادند که شفتی همانا “در دشمنی با اصلاحات” و حکومت عرف در افتاده بود و نه “به راه دین.” از این بود که با انگلیسها که در کنار روحانیان بودند، همدستی داشت و همکاری می کرد.
نویسندۀ دیگری که شاهد ماجرای شفتی بود، با نام ساختگی، که چه بسا نام مستعار سفیر فرانسه بوده باشد، دربارۀ علل دشمنی مجتهدان با حکومت قلم زد. نوشت: صدراعظم میرزا آقاسی بر آنست که «از نفوذ علما بکاهد». از این رو «دشمنی میان عرف و شرع به علت اخلالگریهای مجتهد اصفهان رو به افزایش نهاده است». این را هم افزود که میرزا آقاسی صدراعظم ایران مردی است “بس دانشمند” و با فرهنگ، درست برخلاف روحانیان که دانش آنان “در حد صفر” است. این طایفه “نان از تنبلی” می خورند. میرزا آقاسی به سختی می کوشد تا «امور شرعی را از دست آخوندها برگیرد». گرچه مردم ایران “زیر دست ملایان””خرافی” بار آمده اند، اما دیندار نیستند. آبشخور این بی تفاوتی “سستی اندیشههای مذهبی” را همان نویسنده در “شکست ایران از روسیه” می داند.
کار به جائی کشید که در جهت ایستادگی در برابر تجزیه ولایات ایران و اقدامات خائنانه مک نیل سفیر انگلیس، محمد شاه به ناچار میرزا حسین خان آجودانباشی را با عنوان نمایندۀ ایران روانه پاریس و لندن کرد تا به شکایت از دست نمایندگان انگلیس برآید که پای ملایان را به میان کشیده بودند و برکناری “جون مک نیل” سفیر انگلیس را بخواهد. این فرستاده در نامههایش به پالمرستون وزیر خارجه آن کشور نوشت. «کاغذ افساد و اخلال نوشتن مستر مک نیل به علما […] و کاغذ نوشتن دولت انگریز (کذا) به جناب سید محمد باقر شفتی، مجتهد اصفهان چه مناسبت دارد»؟ چرا باید نمایندۀ آن دولت در همدستی با علما “مضامین مبنی بر اخلال و افساد” علیه دولت ایران بنگارد؟
در پاریس هم کوشید تا بلکه از لوئی فیلیپ پادشاه فرانسه، علیه انگلیس یاری بگیرد. شاه فرانسه تن نداد، چرا که در آن سالها تقسیم و تجزیه امپراتوری عثمانی در کار بود و می بایست با رقیب خود کنار بیاید تا سهم ببرد. حتی در برشماری “وظایف” و مأموریت کنت دو سرسی سفیر فرانسه در ایران، او را از درگیری با انگلیسها و حتی از پذیرش شکایات دولت ایران در این زمینه، به سختی برحذر داشت.
اما شفتی و یارانش دستبردار نبودند. باج می خواستند و رشوه می گرفتند و از این راه با گماشتگان دولت خودشان به سود انگلیسها دشمنی می ورزیدند. چنانکه شورشی علیه خسرو خان حاکم اصفهان برانگیختند، هم از این روی که او “تن به دخالت علما” در امور کشور نمی داد. در همین راستا سوگلی انگلیسها حسینعلی فرمانفرما نیز که به نام “عادل شاه” سکه زده بود و ادعای پادشاهی هم داشت، با تکیه بر نمایندگان انگلیس و”بنا بر خواهش علما”، حاجی زینالعابدین شیروانی را که به زمانه خودش، تاریخنگاری بود بی همتا و جهانگردی بود سرشناس، از شیراز براند، هم از این رو که این دانشمندِ درویشمسلک از یکسو هوادار دولت بود و دیگر اینکه با دین و روحانیت سر سازگاری نداشت. کنت دو گوبینو در نوشتههایش شخصیت او را ستوده است و از سفرهای سی ساله این درویش، با طول و تفصیل یاد کرده است.
دیگر باید از یغمای جندقی یاد کرد که با نویسندگانی که در قزوین و اصفهان فارسی سره را باب کرده بودند، همگام شد. این گروه از به کار گرفتن واژههای عربی پرهیز می کردند. از اهل دین نیز دوری می جستند. این شاعر هم به خاطر نقد دین و اهل دین مطرود علما افتاد.
سرانجام دولت محمد شاه به تنگ آمده از شفتی و دست نشاندههائی از تبار فرمانفرما و همدستانشان، بر آن شد که کار را یکسره کند. در آغاز سال ۱٨۳٩ میلادی شاه با توپ و عراده و سرباز به اصفهان لشکر کشید. این نخستین بار بود دولت به جنگ روحانیان می رفت. «لوطیان مسلحِ پیشوای مذهبی به خیال ایستادگی افتادند». شاه به ضرب توپخانه دروازهها را گشود و بر آن مجتهد “هراس انگیز” پیروز شد. کنت دو سرسی سفیر فرانسه که پیشتر از او یاد کردیم در این سفر در رکاب بود، رویدادها را به تفصیل گزارش کرده است. دیگران نیز گواهی می دادند که شاه گروهی از ملایان را به زندان افکند. آنگاه دستور برپائی “دیوانخانه “داد. در آن نهاد، زنانی که قربانی کامجوئی لوطیان و ملایان شده بودند، لب به شکایت گشودند و «پرده از آن جنایات دهشتناک، برداشتند». شفتی و لوطیانش نیز از شهر رانده شدند. دیگر اینکه محمد شاه جمله املاک غصبی مجتهد را گرفت و جزو املاک خالصه دولتی کرد.
در ربط با لشکرکشی اصفهان میرزا حسین خان تحویلدار هم گزارش کرد که در این شهر “قیامت به پا” شد. چنانکه “ملاهای بدنام، اکابر و ارکان متهم، اعیان و اشراف مخوف، الواط خونخوار و مفسدین” پنهان شدند. به گفت سفیر فرانسه این لشکرکشی بر مجتهد اصفهان، در اذهان سخت “مؤثر افتاد.” همچنین قونسول آن کشور از طرابوزان گزارش می کرد که مردم در “سرکوب ملایان بی تفاوتی” نشان دادند.
در این زمینه گویاتر از همه داوری میتفورد نمایندۀ سیاسی انگلیس بود که با پُرروئی مدعی شد که در این جنگ «۶٠٠ تن را سر بریرند». پس برای نمایندگان آن دولت ناگفته پیدا بود که محمد شاه “دشمن انگلیس” است و صدراعظم “آلت روس” و بی تردید قصد این لشکرکشی هم تنها “گرفتن بغداد” است و بس. به این هم بسنده نکردند. حتی از محمد شاه خواستند که همه کارکنان انگلیسی را که با شفتی دست به یک بودند، آزاد کند..
در همه این احوال، جمله موّرخان دروغپرداز و متملق زمانه ناصری مانند همیشه یا از ترس علما و یا از روی چاپلوسی رویدادها را وارونه و به سود شفتی جلوه دادند. رضاقلی خان هدایت در روضه الصفای ناصری نوشت: شاه از روی “ابراز تفقد به مجتهد” راه اصفهان گرفت. از این رو به «هنگام رسیدن موکب همایونی “سادات و علما و عمله اصفهان” جملگی به پیشواز رفتند […] و مورد التفات و عنایات علما» شدند. آنگاه شفتی را واگذاشت و به شماتت لوطیان بسنده کرد. از این دست که: «اشرار حربهای که مسلمین را بدان مقتول ساخته بودند در آبگیرهای مساجد غسل می دادند و بدان فخر می کردند.»
لسانالملک سپهر، تاریخنگار رسمی دربار ناصری، نخست از “التفات و عنایات خسروانه” سخن راند. سپس از “اشرار و اوباش” یاد کرد. از لوطیان هم سخن گفت که چگونه شبانه به خانههای بازرگانان می ریختند. زن و فرزند را “فضیحت” می کردند. “اموال را به غنیمت” می بردند. و اگر کسی از “حدیث شبانه” یاد می کرد «شب دیگر سر از تنش بر می داشتند.» اما هیچیک از این مورخان شفتی را محکوم نکردند و بد نگفتند و حال آنکه سفیر فرانسه در ایران گزارش می فرستاد که “دزدان و آدمکشان” همگی در “پایگاه امن و امان مجتهد” جای داشتند.حتی جهانگیر میرزا تنها در بازگشت “آرامش” سخن گفت و پاپیچ شفتی نشد.
بدیهی است که منش و کنش این مجتهدان بزرگ، همیاریشان با عوامل بیگانه، نیز طرد و تضعیف دولت وقت، مردم بیپناه را به حال خود رها کرد و سرگردان بر جای گذاشت. این انزوا رفته رفته به سرخوردگی و ناخرسندیهای گُنگ گرائید و در جلوههای گوناگون رو آمد. در این روال که مردمِ به ستوه آمده، می رفتند که یا به درویشان پناه برند و یا به بیخدائی. چنین بود که فرقههای نوین و رنگارنگ از تبار افلاطونیه، خیامیه، وهمیه، هوشنگیه و غیره برآمدند که زینالعابدین شیروانی یک به یک شناسانده است. برخی دیگر مانند فرقههای شیخیه و بابیه روی به انسانخدائی آوردند و اسلام را نفی کردند برخی دیگر “بی تفاوت در برابر دین” و سیاست جلوهگر آمدند.
برای امتیاز دهی به این مطلب، لطفا وارد شوید: برای ورود کلیک کنید