خنده های لبنان و گریه های ایران؛ به راستی چرا؟
لحظه ای نمیتوانم از فکر لبنان و تظاهرات های چند روز اخیرش بیرون بیایم. عکسهایشان را که میبینم، نمیتوانم لحظه ای از آنچه که بر ما حرامیان جمهوری اسلامی روا داشتند، فاصله بگیرم و به هزار سوال بی پاسخ نرسم!

براستی چگونه است که در کشور کوچکی چو لبنان، دست پرورده خامنه ای، سید حسن نصر الله نمیتواند کهریزک بر پا کند اما در سرزمین گل و بلبل ما که در خاورمیانه اولین انقلاب «مدرن» را به معنای واقعی در صد و چند سال پیش به ثبت رساندیم، هنوز برای رسیدن به کوچکترین خواسته ها ی انسانی و پیش پا افتاده باید جان بدهیم و لحظه ای در آرامش نباشیم!

به راستی چرا از همین اسلام پلید، باید بدترین قرائتش نصیب ما شود؟

انقلاب سیاه ۵۷ و نتایج فاجعه بارش را باید در همین عکس ها جستجوکرد. در جایی که زنان لبنانی آزادانه حق پوشش اختیاری دارند و می مینوشند و در کنار سواحل مدیترانه، سرخوش ، به ریش کپرنشینان سیستان و گرسنگان ایران میخندند و به رهبر فرزانه ایران که چو پدری مهربان برایشان پول روانه میکند، درود میفرستند؛ و درست در نقطه مقابل، دختری ایرانی به جرم رفتن به استادیوم_ آن هم با هیبت مردانه _ به ۶ ماه زندان محکوم میشود و سرانجام خودش را از این همه بی عدالتی می سوزاند!

براستی حس ما به قیام های پی در پی در کشورهای همسایه چه میتواند باشد!؟

این زنان خنده روی لبنانی، اگر کهریزک را میدیدند، اگر خاوران را با گوشت و پوست و استخوان درک میکردند، آیا هنوز در عکس هایشان خنده بر لب داشتند؟
اگر آنها را هم رهبرانشان با برنامه ریزی قبلی به اعتیاد و فقر و فحشا میکشاندند و استقلال مالی آنها را نابود میکردند، آیا میتوانستند کمر خم کنند؟
باور کنید حسادت نیست، من از تحمل این همه توحش و بربریت در این ۴۰ سال به ستوه آمده ام. من دوست دارم ایران فردا رنگ دیگری باشد. من از این سیاهی بی پایان، من از این وحشت مقدس، من از این پیامبر بی شرافت و از این پیروان جنایتکارشان بیزارم…

من در خاورمیانه به دنبال آرمانشهر و دموکراسی اروپایی نیستم. چون نه میشود و نه زیربنای اجتماعی و فرهنگی اش موجود است؛ اما من این حق را دارم که حداقل آرزو داشته باشم همانند زمان پیش از انقلاب، عشق و بوسه و می، لبخند و شادی و فریاد،ممنوع نباشد و نان را بشود با همسایه ها قسمت کرد و شادی افسانه نباشد.
اگر رهایی از این جنون ۴۰ ساله تاوانش بازگشت به گذشته است، من آن گذشته نادیده را را سرخوشترم…
برای امتیاز دهی به این مطلب، لطفا وارد شوید: برای ورود کلیک کنید