خاطره ای از یک عروسی در اطراف مهاباد

چند سال پیش یکی از دوستان که اصالتا اهل روستایی در اطراف مهاباد بود ما را بصورت خانوادگی دعوت کرد برای شرکت در جشن عروسی برادر کوچکترش.

تابستان بود و چه لذتی بردیم از آن طبیعت زیبای منطقه کردستان، روستایی در دامنه کوه، جاده ای پیچ در پیچ، رودخانه ای پرآب و خروشان، باغ های پردرخت و سرسبز و هوای پاکیزه و مردمی میهمان نواز و دوست داشتنی.

چند شب آنجا بودیم که خیلی خوش گذشت. در یکی از شبها که بر ایوان عمارتی در میان باغ نشسته بودیم از بزرگان مجلس خواستم مقداری درباره آن دوران جنگ و خونریزی در کردستان برایم بگویند که آیا واقعیت آن چیزی بود که ما در تهران از رادیو و تلویزیون می شنیدم یا خیر.

خلاصه حرفهایی که در خاطرم باقی مانده را در اینجا می نویسم.

در روزهای پایانی حکومت شاه، در همه شهرها و استانها حمله به پادگان ها و غارت اسلحه و مهمات توسط گروههای چریکی عادی شده بود. در تهران تروریستهای فدائی، مجاهدین، جنبش الفتح و غیره جلودار بودند و مردم عادی هم دنبال آنها .

در کردستان، همیشه مرکز قاچاق و خرید و فروش اسلحه بود اما حمله به پادگان مهاباد بعد از سقوط حکومت شاه صورت گرفت و نه قبل از آن. یعنی در اوایل اسفند ۵۷ چریکهای حزب دمکرات کردستان پادگان مهاباد را غارت کردند.

از آن تاریخ، حزب دمکرات به سلاح های سبک، نیمه سبک و سنگین مجهزتر از قبل شد و شهرها و روستاهای کردستان را یکی یکی به تصرف خود درآورد.
‏حکومت جدید هم در تهران هنوز جا نیفتاده بود و کاری از دستش ساخته نبود. هرج و مرج در همه جای کشور وجود داشت.

در کنار حزب دمکرات، یک حزب با مرام کمونیستی افراطی هم بود به نام کومله که الان تلویزیون ایران اینترنشنال شده پاتوق آنها.
‏کومله چی ها خشن تر و وحشی تر از دمکراتها بودند و حتی از مردم روستاها باج میگرفتند. اگر روستایی با آنها همکاری نمیکرد، خانه ها را با آرپی جی منهدم میکردند

بعنوان مثال یک عشیره ای در اطراف مهاباد بود به نام عشیره منگور. یادم نیست کومله بود یا دمکرات باخبر شدند که مقداری از مهمات پادگان مهاباد به دست سران این عشیره افتاده.
‏به آنها پیام دادند یا مهمات را تحویل ما بدهید یا روستایتان را نابود می کنیم. آنها قبول نکردند

روز بعد کومله چی ها (یا دمکراتها) روستا را محاصره کردند، بعد چند زن و بچه که در میان زمینهای کشاورزی مشغول بودند را اسیر کرده و دست و پایشان را بستند و روی ماشین هایشان قرار دادند تا سپر انسانی درست کنند.

بعد از چند ساعت درگیری، نهایتا وارد روستا شدند و پس کشتن رئیس عشیره خانه ها را غارت کردند و زنان جوان را با خود بردند.

این دو حزب تروریستی، بارها با صدام همکاری کردند. زمانی هم هرکس با آنها مخالفت میکرد تحویل جمهوری اسلامی میدادند.
‏در سال ۶۳ هم جنگ بزرگی بین کومله و دمکرات رخ داد که بغیر از خودشان کلی از مردم عادی کشته شدند.
‏حالا این کثافتها آمدند برای ما شعار زن زندگی آزادی سر میدهند.

به اشتراک بگذارید:
0 0 رای
ارزیابی این پست
1 نظر
قدیمی ترین
تازه ترین پر رای ترین
بازخوردهای درون متنی
همه نظرها