حقه بازی نهفته در مفهوم سنتی «میهن پرستی»

به بهانه بحث اخیر در مورد مفهوم میهن پرستی امثال اردشیر زاهدی ـ حتی اگر آنها در حد توان فکریشان صادق باشند ـ من میخواهم نشان بدهم اینجا از چه ترفندی استفاده میشود. البته این ترفند نه ابداع زاهدی است و نه ج.ا.، بلکه یکی از قدیمی ترین «بچه گول زنی» های تاریخ است، که کارآیی خودش را مکرر در عمل نشان داده است.

شگرد به صورت عام این است که آنچه به عنوان «استدلال» یا «استنتاج» مطرح میشود ازهمان ابتدا در تعاریف «جاسازی» شده است، یعنی شما از نتیجه دلخواهتان شروع میکنید و با نوعی «مهندسی معکوس» تعاریف یا ارزشهای اولیه را طوری طراحی میکنید که فقط نتایج مورد نظرتان ازآنها قابل استنتاج باشند.

در موضوع مورد بحث من ادعا میکنم که تعریف سنتی میهن پرستی ـ اگر چه غالبا با هاله ای از واژه های کاملا مبهم، ولی خوش طنین مانند «شرف»، «مردانگی» و غیره احاطه میشود ـ ماهیتا مترادف این جمله است:

تعریف سنتی «میهن پرستی» :

هر زمان که نظم موجود در کشور تحت مخاطره جدی باشد مردم باید پشت حکومت بروند.

خوانندگان لطفا دقت کنند که چرا اینجا به یک تعریف «خود تکرار کننده» و «همه پسند» مانند «میهن پرست کسی است که حب میهن در قلبش است» بسنده نشده است: حتی دو گروه در یک کشور که قصد نابودی یکدیگر را دارند میتوانند به چنین تعریفی باور داشته باشند (چیزی که در تاریخ مکرر پیش آمده است). تعاریف باید شاخصهایی عرضه کنند که امکان تمایز هنگام کاربرد را فراهم کنند، مثل تست لاکموس ( لیتموس) برای تمایز محیط اسیدی از بازی.

به صحت این ادعا (که «میهن پرستان» سنتی چنین منظوری در پس ذهنشان دارند) پایین تر میپردازم، ولی قبل از آن ببینیم نتیجه آن چیست؟
نتیجه این است که موجودیت یک حکومت اقتدار گرا هیچگاه از جانب مردم تهدید نمیشود، چون یا تهدیدات حیاتی نیستند ـ که در این صورت حکومت با توسل به ابزارهای قانونی (که خودش طراحی کرده) از پس آنها بر می آید، اگر هم تهدید جدی خارج از این چارچوب پدید آیدکه مردم میبایست بر حسب وظیفه «میهن پرستی» پشت حکومت قرار بگیرند.

به محض اینکه شما این تعریف را بپذیرید محکوم به «اصلاح طلبی» هستید، چون راههای دیگر مسدود شده اند: استفاده از نیروی خارجی میشود «وطن فروشی»، استفاده از نیروهای گریز از مرکز میشود «تجزیه طلبی»، استفاده از نیروهای ناسازگار درون جامعه هم میشود «آشوب گری». بدون نیرو هم نمیتوان مسیر یک کشور را تغییر داد (اصل دوم نیوتون).

تا اینجایش البته مختص حکومتهای توتالیتر نیست، ولی همین اصلاح طلبی هم در فقدان ساز و کارهای دمکراتیک یا حداقل پذیرش جنبشهای مدنی تبدیل به «استحاله جویی» با توسل به «نیروهای طبیعی» میشود، یعنی مثلا همان طور که وزش باد و جریان آب در طی قرون و اعصار باعث فرسایش کوهها و حفر دره ها میشوند این «استحاله طلبان» هم امیدوارند که کارکرد «طبیعی» امور در طی نسلها به تغییرات ناگزیر منجر شوند! (متاسفانه این جوک نیست، اگر باور ندارید از استحاله جویان برنامه عملیاتیشان و بازه زمانی آن را جویا شوید.)

اکنون میرسیم به این نکته که آیا ادعای من معتبر است یا من اینجا «حرف در دهان مردم گذاشته ام»؟ خوشبختانه در این مورد یک راهکار منطقی وجود دارد: صحت یک گزاره را میتوان از طریق بررسی نفی آن تست کرد (مثلا اگر ادعا این باشد «در این مکان هیچگاه سیل نمی آید» نفی آن میشود «در این مکان ممکن است تحت شرایطی (ولو استثنایی) سیل بیاید»).

حالا اگر کسی مدعی است تعریف ادعایی من از میهن پرستی سنتی با تعریفی از میهن پرستی که در ذهن اوست انطباق ندارد باید بتواند مواردی عرضه کند که در آن نظم موجود در کشور با مخاطره جدی روبروست، ولی با وجود این او نرفتن پشت حکومت و حتی پشت پا زدن به آن (ولو هم سو با بعضی نیرو های خارجی) را موجه میداند. اگر در ذهن کسی چنین سناریوهایی هم میگنجد او یک «میهن پرست» سنتی (مطابق این تعریف) نیست، وگرنه او عملا این تعریف ـ و مهمتر از آن تبعاتش ـ را پذیرفته است.

به اشتراک بگذارید:
0 0 رای
ارزیابی این پست
3 نظر
قدیمی ترین
تازه ترین پر رای ترین
بازخوردهای درون متنی
همه نظرها