توجه، توجه،توجه، علامتی که هم اکنون میشنوید،اعلام وضعیت قرمز حمله شیمیایی است؛ یابجنگید یا بمیرید!
ما فرزندان پس از انقلاب اسلامی که از کودکی تا میانسالی خویش را در جنگ و تحریم و موشک باران گذرانده ایم، کاملا صدای آژیر قرمز را میشناسیم. هنوز هم من وقتی به صورت اتفاقی نوحه های آهنگران و فیلم های تبلیغاتی زمان جنگ ایران و عراق را میبینم، چهارستون بدنم میلرزد_ به ویژه وقتی مصیبت های بی پایان آن دوران را در قالب فیلم های مبتذل و کم مایه_ نظام نمایش میدهد و عده ای میخندند_ با خود میگویم این ها به چه میخندند؟
کدام نوستالژی؟ کدام خنده؟
وقتی شما فیلم هایی چو نهنگ عنبر و هزارپا و نیسان آبی و ده ها مورد مشابه را نگاه میکنید، با خود میگویید پشت این سفید سازی دهه خون و جنون شصت چه کسی نشسته است؟
در کجای دنیا سراغ دارید میلیون ها انسان، رنج و غم و اندوه خویش را در قالب فیلم های مبتذل تماشا کنند و مرگبارترین و اندوهناکترین خاطره هایشان بشود اوه یادش بخیر!
کدام یادبود؟ کدام دوران طلایی؟ اینکه مشتی بیمار جنسی و آخوند لواط کار بر جان و مال و خاطره و آینده یک ملت شبیخون زدند و ملتی را به خاک سیاه نشاندند، کجایش خنده دار است؟
دهه شصت برای من دهه صابون گلنار و آدمس خرسی و پفک مینو نیست، دهه شصت برای من تلویزیون رژیم خمینی است که برای نیم ساعت کارتون سانسور شده، باید ساعت ها اراجیف طوسی استادان عمامه به سر را گوش میدادیم. برای من دهه شصت دهه زنبیل های قرمز و دعواهای زن های چادری بی شعور است. برای من دهه شصت دهه آدم فروشی و سیم های رابط همسایه است. برای من دهه شصت دهه مشروب پنهانی خوردن پدر و تریاک کشی دوستان چپول و احمقش است و بعدش هم رانندگی در مستی و خیار گاز زدن و آدامس توت فرنگی را مشت مشت جویدن، به امید رد شدن از ایست و بازرسی برادران متجاوز بسیجی!
برای من دهه شصت دهه معلم های سیبیلو و دهن های بوگندو است. برای من دهه شصت، دهه چهارنفری نشستن بر نیمکت ها و کتک خوردن از خانم معلم های عصبانی است. برای من دهه شصت دهه چوبه های دار و حجله های لاله نشان جوان پرپر شده ای است که از خون و ساده دلی ایشان، خمینی دیوار جمهوری اسلامی را در سراسر ایران بالاتر برد!
آری برای من این روزها صدای وحشت زده دختران یادآور حملات هوایی صدام است. برای من این روزها یادآور حمله شیمیایی صدام به حلبچه است. برای من این روزها یادآور جملاتی است که چند سال پیش مدام مینوشتم و عده ای میخندیدند که یعنی چه که مینویسی :
اینها در سوریه نیم میلیون نفر را کشتند تا بشار اسد را در قدرت نگاه دارند، وای به روزی که پای ماندن خودشان در میان باشد!
برای من این روزها ذکر مصیبت یعنی بازگشت به دوران کودکی و ناتوانی از جنگیدن با موشک های صدام و آژیر وحشت آفرین قرمز!
یک زمانی تمام خشم خویش را با تندی بر سر اوباش ۵۷ تی خالی میکردم و آنها را مسبب کودکی و نوجوانی و جوانی و میانسالی از دست رفته خویش می پنداشتم_ و اکنون نیز می پندارم_ اما براستی چه سود؟
این فرومایگان و این نسل تباه و سرشکسته که هنوز در آرزوی شاه شدن خویش در قالب سیستم جمهوری، کوچکترین درکی از وقایع ایران ندارند، جز انقراض طبیعی خویش، آیا راهی برای رستگاریشان مانده است؟
این جماعتی که در قبل از انقلاب اسلامی با بمب گذاری و سیانورخوری و چاقوکشی و جهادی بودن را مد روز کردن در سیاهکل، اکنون در گوشه خانه های سوشالی و آسایشگاه های سالمندان به خیال خویش مشغول مبارزه با رژیم شاه هستند، چه قدمی برای سرنگونی این نظام اهریمنی برداشته اند؟
وقتی گذشته را ورق میزنی، میبینی اینها از رای دادن به خاتمی و موسوی و روحانی، رسیده اند به نامه نوشتن برای رهبری، چه انتظاری میخواهی از این جماعت داشته باشی!؟
ایران تغییر کرده است و این تغییر مدیون ورود ماهواره و اینترنت به ایران است. ایران اگر امروز تغییری هم کرده است، این تغییر مدیون روشنگری فرود فولادوند و دکتر مسعود انصاری و شجاع الدین شفا و دیگر ملی گرایان ضد فرهنگ تازی است، گر نه شما اراجیف نامه نویسان چپ جز مبارزه با استخوانهای شاه و رضا شاه _ پس از کشتار ۶۷ و سرکوب خونین به دست خمینی که خودتان امام و پیشوا خطابش کردید و برای آمدنش بشارت نامه نوشتید_ چه نقش مثبتی در تغییر این نسل داشته اید؟
هیچ
هیچ
هیچ
درست همانند همان هیچی که امامتان در روز سیاه ۱۲ بهمن بر صورت یک ملت خدو کرد!
ایران در پیچ تاریخی خویش قرار گرفته است. اینکه جماعت سرشکسته چپ ۱۲+۱ امامی میخواهد شوک ناشی از سرکوب خونبار مردم را به ایجاد اختلاف و نمیدانم فلان کمپین ربط دهد، یا از رندی این جماعت پف؛یوز سیاست زده است و یا از حماقت و یا از هر دو!
جماعت، بیدار شوید! تاریخ را دوباره _ بدون عینک چپ_ بخوانید، چه در قرن ها پیش و چه همین دیروزی که بیخ گوشمان خاطره شده است، هر بار ما ملت عاشق رقص و شادی و سبک زندگی لوکس با توحش و بربریت مدرن و سنتی روبرو شده ایم، مغزهایمان هنگ کرده است.
۱۴ قرن پیش وقتی لشگر عمر ایران را فتح الفتوح کرد، برای دو قرن در سکوت فریاد کشیدیم و پس از یکی دو قرن مغلوب توحش تازیان شدیم و یا پناهنده هند و زنگبار شدیم و یا در خانه خویش به کیش دژخیم درآمدیم! حالا این وسط مقاومت هایی را هم که در جای به جای این سرزمین صورت گرفته است ، انکاری نیست اما هر چه که بوده است این مقاومت ها کافی نبوده است و پس از چند قرن ما از داریوش و کورش و رستم و بیژن تبدیل شدیم به غلامرضا و ممد رضا و سکینه و خدیجه !
هنوز زخم عفونت زده و عمیق تازیان باز بود و پیکره فرهنگی و ملی ایرانیان ضعیف، که ناگهان مغول ها با توحشی که چیزی از توحش تازیان کم نداشت، ایران را اشغال کردند و باز ما مردم عاشق رقص و آواز تسلیم شدیم و پس از چندی چنگیز و تیمور و تاتارها اسامی ما شدند.
چرا راه دور برویم؟ در همین تاریخ معاصر وقتی خمینی دست به کشتار و توحش زد، باز مغزهایمان هنگ کرد و خیلی زود شلوارهای دمپا و مینی ژوپ ها جایشان را به اورکت آمریکایی و نیم متر پشم و چادر های سیاه داد و در سال ۶۷ هم خمینی با برپا کردن جوخه های اعدام و چپ کشی، علنا مخالفان خویش را حذف فیزیکی کرد و نتیجه اش باز استمرار توحش داعشیعه شد!
در سال ۸۸ هم پس از کشتن مردم و از روی مردم با ماشین رد شدن و پخش شدن خبر تجاوز به مردم در کهریزک ها، باز مغزهایمان هنگ کرد و آن آتش خردادی خیلی زود در سرمای بهمن ۸۸ خاموش شد!
در آبان ۹۸ هم کشتار مردم در نیزارهای ماهشهر و حمله با پهپاد به مردم بی دفاع باعث شد مردم باز هنگ کنند تا سرانجام انقلاب مهسا از راه برسد.
در این انقلاب در نیمه راه هم ما شاهد بودیم درست در جایی که نظام با کور کردن عمدی جوانان و تجاوز در بازداشتگاه ها وآزار جنسی در خیابان ها سعی میکرد مردم را بترساند، اینبار اما مردم با مقابله به مثل توانستند تا حدودی ترس را به رژیم منتقل کنند و درست در ماجرای کرج و کشته شدن آن خوک کثیف متجاوز بسیجی، نظام با اعدام چند بیگناه و کودک کشی علنی باز سیاست النصر بالرعب را بر سیاست تردید مردم غالب کرد تا ما همچنان از خود بپرسیم که چگونه میشود با دستهای خالی، با مشتی مردم عادی و صلح جو و عاشق زندگی، بر مشتی اشغالگر بی رحم و متجاوز و کودک کش حرفه ای تا بن دندان مسلح پیروز شد؟
براستی چگونه در زمانه ای که غرب با سپاه لاس میزند و آمریکا جنایتکارانی از جنس سردار نقدی و مجتبی خامنه ای را از لیست بن مسافرتی در می آورد، ما میتوانیم دلخوش به کمک آنها به مردم ایران باشیم!؟
همین تحویل گرفتن شاهزاده هم که ثمره خون مجید ها و حمید رضا ها است اگر نگوییم بیشتر ابزاری است نمایشی برای کشاندن رژیم به پای مذاکره، بیراه نگفته ایم! گر نه چگونه است که مجتبی خامنه ای و سردار نقدی جنایتکار را از لیست سیاهتان در میآورید و از آنطرف هم به بهانه نبستن راه های ارتباط ، سپاه را در لیست تروریستی قرار نمیدهید!
نمیدانم اگر جمهوری اسلامی به روسیه پهپاد نداده بود، آیا همین فشار نصف و نیمه را هم می آوردند، یا خیر!
فقط بروید اراجیفی را که مسئولان دولتی_ درباره مسمومیت های مهندسی شده اخیر _در خبرگزاری فارس بالا اورده اند را بخوانید و با خود بگویید ما در این ۴۴ سال چه کرده ایم که اینگونه به شعور ما توهین میکنند؟
فارس نیوز :
وزیر آموزش و پرورش با اشاره به اینکه هیچ گاز سمی عامل تغییر حالت دانش آموزان نبوده است، گفت: هیچ کدام از افراد بستری شده مدت زمان زیادی در داخل بیمارستان نماندند و بعد از مراقبتهای لازم ترخیص شدند.هیچ گاز سمی عامل تغییر حالت دانشآموزان نبوده است!
«یوسف نوری» در خصوص آخرین نتایج به دست آمده از بررسیهای صورت گرفته از تغییر حالت دانشآموزان گفت: در جلسه روز گذشتهای که داشتیم این موضوع اعلام شد که بیش از ۹۵ درصد دانشآموزانی که به مراکز درمانی مراجعه کردند مشکلی نداشتند و به درخواست خودشان بوده است.وی ادامه داد: بخش عمده دانشآموزان بر اثر جو روانی ایجاد شده و ترس و نگرانی خواستار مراجعه به مراکز درمانی بودند. البته عده کمی هم افرادی بودند که بیماری زمینهای داشتند!
بیماری زمینه ای؟ واقعا تا به کی ما باید شاهد توهین به شعور خویش باشیم؟
زن، زندگی، آزادی
هر بار که این شعار زیبا را می شنوم، بی اختیار به یاد حدیث نجفی و مهسا امینی و نیکا و سارینا و دیگر جانباختگان جوان و نوجوان این دوره از جنایت های جمهوری اسلامی می افتم اما براستی این شعار در برابر این حجم از توحش اوباش جمهوری واقعا اسلامی ، واقعا بیش از حد رمانتیک است!
ذهن ما هنوز نمیتواند باور کند این زامبی های سیزده امامی ۵۷ تی که از فاضلاب تاریخ در سال ۵۷ فوران کردند و سراسر ایران را به گند کشیدند، فقط باید سوزانده شوند و بس! اینها پدر طالبان و داعش هستند. خمینی و فرهنگ شهادت طلبی و به گا رفتن به امید همخوابگی با حوریان کارگر جنسی در بهشت، ایران را ۴۳ سال است به تباهی کشانده است.
برای برانداختن این حکومت اهریمنی یا باید خشونت موقت مردم همسطح خشونت رژیم شود و فقط با توجه به تعداد بیشتر مردم، اگر رژیم دست به نسل کشی علنی زد، انتظار داشته باشیم ناتو همانند نسل کشی هایی که در بوسنی و هرزگوین اتفاق افتاد دخالت کند و مردم رها شوند و یا باید قبول کنیم ما در ۲۲ بهمن خودکشی ملی کردیم و در مرحله انقراض هستیم و انسان ایرانی هم سرگذشتی بهتر از “پیروز” یوز ایرانی نخواهد داشت، چرا که سنگی که پفیوزها در سال ۵۷ به داخل چاه انداختند، هزار عاقل چو ساریناها و نیکاها نمیتوانند از چاه بیرون بکشند!
دیروز ژاپن، توجه بفرمایید ژاپن اعلام کرده است با توجه به کمبود زاد و ولد خطر از بین رفتن ژاپن وجود دارد، حالا وای به حال ایران که صدها هزار نفرش در جنگ ایران و عراق کشته شد. نزدیک به ۷ میلیون مهاجر و فرزندانشان که خارج از ایران به تبعید اجباری رفتند و بخشی از جامعه میزبان شدند؛ و از این طرف قشر متوسط و عادی به دلیل فقر قادر به تشکیل خانواده نیستند و این طرف هم اگر زاد و ولدی صورت بگیرد، این کشتزاربانوهای بسیجی هستند که توله سگ های بسیجی و تازی پرست را در ایران زیادتر میکنند! شوربختانه ما علنا در مرحله انقراض هستیم و هیچکس شهامت اعتراف به این حقیقت را ندارد.
ما یا باید به آن سطح از خشونتی که حکومت بر ما روا میکند، برسیم و فقط چشم انتظار این بمانیم که شاید همانند مورد بوسنی و هرزگوین جامعه جهانی با دیدن دریای خونی که حکومت به راه می اندازد دخالت کند و یا با همین فرمان به سمت فروپاشی حکومت و جغرافیا و انقراض نهایی تمدن ایران برویم. تنها یوز ایرانی نیست که در مرحله پایانی انقراض قرار دارد، انسان ایرانی، جغرافیای ایران، تمدن ایران و هر چه که نشان از ایران دارد، رو به انقراض است. از دریاچه ارومیه تا جنگل های هیرکانی چند میلیون ساله، در طول این ۴۳ سال به نقطه فروپاشی و انقراض نزدیک شده اند.
چندی پیش آن طناز بزرگ مصدقی حرفی زد که به خیال خویش مثلا میخواست طرفداران پادشاهی را بکوبد. او آنها را “طالبان سلطنت” معرفی کرد و دقیقا نکته همین جاست ؛ طالبان توانست قدرت را بگیرد و نظم مورد نظر خویش را پیاده کند. امروز هم در برابر داعشیعه باید به معنای کلمه “طالب” بود تا شاید بتوان ایران را پس گرفت! شعار زیبای زن زندگی آزادی در برابر حملات شیمیایی کاربردی ندارد. باید قبول کنیم در دوره ای هستیم که برای بقا، مجبوریم برای دوره کوتاهی به خشونت موقت فکر کنیم. با بربرهای داعشیعه نمیتوان به زبانی جز زور سخن گفت.
سیاست رژیم پدید آوردن وحشت و هراس افکنی است. این سیاست (النصر بالرعب) که دکترین پیامبر اسلام و معاویه بوده است، زمانی از میان میرود که شما وحشتی بزرگ تر پدید آورید. در تاریخ مهم نیست شما را چه خطاب کنند، مهم این است که پیروز شوید و نگذارید ایران و ایرانی به سرنوشت پیروز دچار شوند. اولین قدم برای به سرنوشت پیروز دچار نشدن، عبور از پف؛یوزهای ۵۷ تی است و نهراسیدن از جنگیدن! طالب پس گرفتن ایران باشید و از انگ ها و برچسب ها نهراسیم. به ایران بیاندیشیم وانقراض ایران و ایرانی که در یک قدمی ماست!
برای امتیاز دهی به این مطلب، لطفا وارد شوید: برای ورود کلیک کنید