بهرام مشیری؛ شاخهی خشکیدهای که جماعتی ورشکسته و پریشاناحوال به آن چنگ میزنند
تبلیغاتی که تو این سالیان حول پدیدهای به نام «بهرام مشیری» توسط گروههای مختلف دستاندرکار انقلاب کور و ننگین ۵۷ انجام شده، نَه نشانهی احترام و ارادت به یک استاد راستین، بلکه نشانهی هبوط و استیصال این گروههاست که به هر قیمت برای توجیه خطاها و اشتباهات فاحش گذشتهی خودشون و خیانتهای ننگین و جبرانناپذیری که در حق این مردم و کشور انجام دادن، دست به دامن افرادی شدن که خودشون در باتلاق گرایشات و عقدههای کور سیاسی و ضعفهای عقلی و شخصیتی فرو رفتن و به آبرو و شرافت و ارزشهای خودشون چوب حراج زدن.
تو این نوشتار قصد دارم که برای شناخت مختصر این پدیده، به موارد و نکات پراکندهای اشاره کنم که شاید بتونه در درک بهتر و بیشتر ماهیت و خصوصیات و اهداف این فرد مؤثر واقع بشه، به خصوص برای مخاطبینی که تحت تأثیر تبلیغات دروغین گروههای مذکور، تصوری ساختگی و فاقد اعتبار از بهرام مشیری در ذهنشون ایجاد شده.
سابقهی نامشخص و مبهم بهرام مشیری!
با مراجعه به زندگینامهی بهرام مشیری تو وبسایت شخصیش متوجه میشیم که بهرام مشیری علاقهی زیادی به صحبت در مورد گذشتهی خودش تو ایران نداره و زندگینامهی خودش رو از «سفر به آمریکا در سال ۱۹۷۰» شروع کرده! یعنی زندگینامهی بهرام مشیری شبیه به مسابقهی فوتبالی میمونه که از دقیقهی ۶۰ شروع شده! در صورتیکه ما میدونیم که بهرام مشیری قبل از خروجش از ایران، تو دانشکدهی افسری ارتش مشغول به تحصیل شده بوده و بعد از اتمام تحصیل به عنوان افسر از دانشکدهی افسری وارد ارتش شاهنشاهی و ژاندارمری حکومت محمدرضا شاه میشه و اونجا مشغول به کار میشه و بعدها به دلیل «یک تخلف» از ارتش شاهنشاهی اخراج میشه که همین تخلف و اخراج هم تو کینههای شخصی و غرضورزیها و افسانهسراییهای بهرام مشیری در مورد تاریخ معاصر ایران نقش زیادی رو ایفا میکنه. اما در مورد اینکه این «تخلف» چی بوده، صحبتهای زیادی مطرح شده، از جمله سرقت داراییهای ارتش شاهنشاهی توسط بهرام مشیری و همینطور تجاوز بهرام مشیری به دختری در تبریز و طرح شکایت علیه بهرام مشیری که در نهایت به اخراجش از ارتش و خروجش از ایران منجر میشه. ضمن اینکه پدر بهرام مشیری از اربابزادگان استان اصفهان بوده و زمینها و املاک بادآوردهی زیادی رو به ارث برده بوده که این زمینها و املاک بر اساس قانون اصلاحات ارضی توسط محمدرضا پهلوی به کشاورزان بخشیده میشه و همین مسأله هم کینههای شخصی بهرام مشیری از حکومت محمدرضا شاه و مخصوصاً طرح اصلاحات ارضی رو تا اندازهی زیادی تشدید کرده. به هر حال بهرام مشیری حدوداً تو سن ۲۷ سالگی از ایران خارج میشه و در نهایت وارد آمریکا میشه و در آمریکا هم موفق میشه که خودش رو تو یک دانشگاه خصوصی و خیریهی وابسته به کلیسای کاتولیک تو رشتهی مهندسی شیمی مشغول به تحصیل کنه و بعد از فارغالتحصیلی و مدتی بیکاری تصمیم میگیره که برای کسب شهرت، خودش رو وارد زمینههای برنامهسازی کنه. باید به این نکته هم توجه داشت که بخش اعظم فعالیتهای بهرام مشیری تو دههی ۸۰ و ۹۰ میلادی و همزمان با انقلاب کور و ننگین ۵۷ در ایران همچنان تو هالهای از ابهام قرار داره.
دروغ شاخدار بهرام مشیری در مورد زندگینامهاش!
بهرام مشیری تو برنامهی «سرزمین جاوید» در ماه مِی ۲۰۱۱ مدعی شده که به دلیل اینکه فضای سیاسی مخرب و استبدادیِ رژیم سابق با روحیاتش سازگار نبوده، از دانشکدهی افسری ارتش استعفا داده! در حالیکه این ادعا یک دروغ محضه و کسی که از دانشکدهی افسری استعفا بده، اصلاً نمیتونه از این دانشکده به عنوان افسر وارد ارتش شاهنشاهی بشه. ضمناً بهرام مشیری نمیدونه که از دانشکدهی افسری استعفا نمیدن، بلکه انصراف میدن. یعنی تفاوت بین استعفا و انصراف رو هم نمیدونه. بعد این سؤال مطرح میشه که چجوری تحصیل تو دانشکدهی افسری با روحیات بهرام مشیری سازگار نبوده، اما فعالیت تو ارتش شاهنشاهی و ژاندارمری با روحیاتش سازگار بوده؟! جالبه که تو این برنامه، بهرام مشیری در مورد فعالیتش تو ارتش شاهنشاهی محمدرضا پهلوی و تخلف و اخراجش هم هیچ صحبتی نمیکنه و سریعاً ماجرا رو به خروجش از ایران وصل میکنه که همین دروغ خودش به تنهایی ثابت میکنه که بهرام مشیری تخلف و جُرمی رو مرتکب شده بوده که اگر بخواد در موردش صحبت کنه، منجر به بیآبرویی میشه. این اعتیاد به دروغگویی و عوامفریبی جزء خصوصیات بارز شخصیت بهرام مشیری محسوب میشه.
سخنرانِ جاعل و مخاطبینِ تشنه!
بهرام مشیری تو ٢٠ سال گذشته یک مسیر تغییر و تحول طولانی رو طی کرده و سعی کرده که تو این مدت، خودش رو با یک سری از شرایط و افراد هماهنگ کنه تا بتونه در جهت دلخواهش جریانسازی کنه، وگرنه بهرام مشیری که امروزه معمولاً بین هوادارانش به انتقاد از دین اسلام شهرت داره، سالها قبل حتی اصلاً اعتقادی به انتقاد از دین اسلام هم نداشت و اون رو یک عمل فاشیستی و زشت میدونست. بهرام مشیری در سال ٢٠٠٣ تو بخشی از صحبتهای خودش میگه:
افرادی هستند که به دین و باور و اعتقاداتِ پیروانش انتقاد و توهین و فحاشی میکنند و خیال میکنند که خدمتی میکنند و در جایگاهی راستین ایستادهاند! خدمت شما عرض میکنم که در ارتباط با بزرگان دین و در ارتباط با دین به رکاکت سخن گفتن نَه تنها نتیجهای ندارد، بلکه یک کار فاشیستیِ بسیار بسیار کریه و زشتی است که نَه تنها اهانت به دین است، بلکه اهانت به مؤمنین هست! تصور نفرمایید که این کار، کاری ملی و میهنی است که ما بنشینیم اینجا و به پیغمبر اسلام فحاشی کنیم، یا به امام حسین و سایر کسانی که پیرو دارند و بسیاری از مردم هم به آنها ایمان دارند، ما بنشینیم و به اینها فحش بدهیم و فکر کنیم که کار شجاعانهای میکنیم و ما واقعاً داریم خدمتی میهنی انجام میدهیم! این نقض غرض هست و منتهای بیادبی و نادانی و خامی است! هیچ انسان پختهای اهانت به ادیانِ دیگران نمیکند و از بزرگان تاریخ بد سخن نمیگوید! این است که استدعای بنده این است که از این توصیهها به بنده نفرمایید خواهش میکنم! چون من میدانم که دارم چیکار میکنم. هر کسی یک شیوهای دارد و یک برداشتی دارد از جهان. بنابراین از بنده نخواهید که به دین اسلام و پیروانش اهانت کنم!
حتی بهرام مشیری به افرادی مثل فرود فولادوند که تو اون سالها برنامهها و مطالبی رو در رابطه با نقد اسلام منتشر میکردن حمله و انتقاد میکرد و میگفت چون این افراد دین اسلام رو نقد میکنن، انسانهای بیادب و نفهمی هستن! اما بعد از مدتی که متوجه شد از طریق نقد دین اسلام میشه هوادارانی پیدا کرد، ناگهان ١٨٠ درجه تغییر موضع داد و خودش وارد عرصهی نقد اسلام شد و گمان کرد که هرکسی بدون هرگونه دانش و تخصص و تجربه و مطالعه میتونه دین اسلام رو به نقد بکشه و مخاطبینِ علاقهمند و البته سادهلوح رو جذب کنه و شهرت و اعتباری برای خودش بخره. جالبه که بهرام مشیری تو یکی از برنامههاش تو سال ٢٠١٢ حرفهای ۹ سال قبل خودش رو به طور کامل نقض میکنه و میگه:
چند تا ایمیل از آقای فرامرز فروزنده، دوست گرامی، در تلویزیون اندیشه آمده بود که یکی از اینها نظر من رو جلب کرد که نوشته بودند که آقا دین رو نمیشود نقد کرد و دین رو نباید نقد کرد و از این حرفا! میبینیم که یه عدهای قمه به دست گرفتهاند و ریختند و سر یه عدهای رو بریدند و اموالشون رو غارت کردند و زنانشون رو اسیر کردند. میگیم اینا دارن چیکار میکنن؟! به ما میگن اینا دینشونه و دارند به دینشون عمل میکنند. فراموش نکنیم که جاهل ظالمه. ظلم و ستمگری از جهالت میاد. حالا به ما میگویند که دین را نمیشود نقد کرد! این دین و اون اللهِ مدینه رو باید بیرون کرد! این دین رو باید از صحنهی جامعهی انسانی بیرون کرد! چرا نباید دین رو نقد کرد؟! پس کِی باید دین رو نقد کرد؟! این مسلمانان ۶۰٠ سال دنیا رو غارت میکردن! اینو نباید نقد کرد؟! این اسلام یک فاشیسم عجیبی درست کرده! حالا به ما میگویند که نباید نقد کرد و به ما میگویند این توهینه!
اما تحلیلها و انتقادات بهرام مشیری از تاریخ اسلام همیشه مملو از دروغ و تحریف و حدسیات و تفاسیر عجیب و غریب بود. همون ابتدا هم که شروع به انتقاد از دین اسلام کرد، در اصل اهداف دیگهای رو دنبال میکرد. اون دسته از مخاطبینی که از سالهای دور با بهرام مشیری آشنا بودن و برنامههاش رو دنبال میکردن یادشونه که چجوری برای خلفای سهگانهی اهل سنت فضیلتتراشی و افسانهسرایی میکرد و ازشون به طرز عجیب و غریب و البته بسیار مشکوکی تعریف و تمجید و دفاع و تمثالسازی میکرد و در مقابلش به علی فحاشی میکرد که بیشتر یادآور نظریات رهبران و نظریهپردازان افراطی اهل سنت مانند محمد بن عبدالوهاب و احمد بن تیمیه بود. بارها و بارها هم از مذاهب اهل سنت در مقابل مذهب شیعه دفاع و حمایت کرده بود و عقاید وهابیون رو با پوشش انتقاد از مذهب شیعه به طور گسترده تو برنامههاش مطرح میکرد. به عنوان مثال بهرام مشیری تو یکی از برنامههای خودش در مورد عُمر میگه:
در تاریخ، ارزش عُمر چندین هزار برابر علی است! یعنی علی هیچ ارزشی نداره! صِفر! علی صِفره! علی ارزشش یک دهم عمرو عاص هم نیست! این علی اومده خلیفه شده، ۴ سال و اندی، جز فساد و آدمکشی و قتل و آشوب و اینا چیزی نداشته! ولی عدل عُمر مشهور است! شما هرگز نمیشنوید عدل علی! میگویند عدل عُمر! عُمر به سادگی و سختی میزیست و لباسش ۲۵ تکه بود و اون رو وصله میکرد! حتی یک پاره از لباسش را هم از جایی بدست نیاورده بود! روی سنگِ سخت میخوابید و از بیتالمال هیچ چیزی بر نمیداشت! نان جو میخورد و از مالِ دنیا بیزار بود و چون به درستی میدونست که این اموال همش حرومه، به علی و حسن و حسین دو برابر میداد که بخورن! به اهل بیت دو برابر میداد!
همونطور که میبینید، این جعل تاریخ اسلام و حمایت از عُمر در برابر علی، کاملاً مغرضانه و خندهدار و هدفمنده. یا مثلاً بهرام مشیری عاشق معاویه است! تو یکی از برنامهﻫﺎی دیگهاش میگه:
ابوسفیان فرزندان خیلی لایقی داشت و اطرافیان و دوستان معاویه هم همشون با لیاقت بودند! ابوسفیان و معاویه و بنیامیه و بنیعباس سکولار بودند!
اصلاً به طور کل مطالبی که بهرام مشیری در ابتدا از تاریخ اسلام مطرح میکرد، فقط و فقط خلاصه میشد به دعوای مذهبی بین شیعه و اهل سنت. کار به جایی رسیده بود که همون اوایل یه عده مدعی شده بودن که بهرام مشیری نوکر و مزدور حکومت عربستان سعودیه و فقط مأموریت داره که تو ایران جنگهای قومی و مذهبی به راه بندازه و تندورهای وابسته به سعودیها رو تو ایران تقویت کنه و ازشون پشتیبانیِ مذهبی کنه و بسیاری از بینندگان و مخاطبین برنامههای بهرام مشیری هم به این مسأله شدیداً انتقاد میکردن و بهرام مشیری هم که بعد از مدتی متوجه این اعتراضات و شک و تردیدها شده بود، تو بعضی از برنامههاش شروع به توجیه و رفع و رجوع حمایتها و تمجیدهای مخلصانهاش از عمر بن خطاب کرد. انتقاداتش از دین اسلام هم به روخوانی و قصهگویی از کتاب ترجمهی تاریخ طبری محدود میشد، به این صورت که یک خط از کتاب تاریخ طبری رو روخوانی میکرد و بعد همون یک خط رو ٢٠ دقیقه بر اساس تخیلات خودش تحلیل و تفسیر میکرد، یعنی دقیقاً همون کاری که در مورد تاریخ معاصر ایران هم انجام میده و حتی بسیاری از اسامی رو هم به اشتباه تلفظ میکرد و اساساً هیچ دانش و تخصصی در مورد تاریخ اسلام و منابعش نداشت و با زبان و ادبیات عرب هم به طور کل بیگانه بود و بسیاری از عبارات عربی رو از روی کتاب هم نمیتونست به درستی بخونه، اما یه عده از افراد جامعهی ما که سالها تحت بمباران دین و مذهب قرار گرفته بودن و تشنهی هر نوع انتقادی به ادیان بودن و خودشون هم از کمبود مطالعه رنج میبردن و از منابع تاریخ و روایات اسلامی هم اطلاعی نداشتن، به تدریج به سمت بهرام مشیری کشیده شدن و یه تعداد از اونها هم به مریدان بهرام مشیری تبدیل شدن و شروع به استادسازی و بتسازی از این فرد کردن و تو سایر زمینههای تاریخی و سیاسی هم به شدت تحت تأثیر دروغها و اراجیف بهرام مشیری قرار گرفتن. خود بهرام مشیری هم این نکته رو به خوبی میدونست و روی سوادِ اندک و سادگیِ طرفدارانش به شدت حساب باز کرده بود تا بتونه برای خودش اسم و رسمی به هم بزنه. کلاً مطالبی که بهرام مشیری در مورد دین اسلام و تاریخ اسلام مطرح میکنه، حداقل برای من هیچ سندیت و اعتباری نداره. چون متأسفانه به شدت دست به دامن دروغ و حدسیات میشه که البته تناقضگوییهای بیسر و تَه رو هم باید به این دروغها اضافه کرد. به طور مثال بهرام مشیری در یکی از برنامههای خودش در سال ۲۰۱٣ در مورد علی میگه:
علی هرگز بت نپرستید!
اما در یکی از برنامههای دیگه در پاسخ به یکی از مخاطبینش میگه:
آقاجان این علی بتپرست بوده، پدرش هم بتپرست بوده!
اونطور که یادمه حدوداً ١١ سال پیش از یکی از برنامههای بهرام مشیری در مورد تاریخ اسلام که ۴۵ دقیقه بیشتر نبود، بیشتر از ۵۶ تا دروغ و تحریف و تناقض و اشتباه مسلم تاریخی استخراج کردم و به خودش هم یک ایمیل مفصل فرستادم و در موردش به طور کامل توضیح دادم و بهش هم گفتم که اگر بخواد به این شکل، حقایق تاریخی رو با حدسیات و دروغ و جعلیات مخلوط کنه، نتیجهی عکس داره و اتفاقاً باعث بدنامی خودش و همکارانش و سایر روشنگران میشه. اما جوابی ازش دریافت نکردم. متأسفانه بهرام مشیری بارها نشون داده که از تخصص و احاطهی باید و شاید در مورد تاریخ و روایات اسلامی برخوردار نیست و فکر میکنه که اگر یک کتاب تاریخ طبری (اون هم ترجمه!) دستش بگیره و برای مردم قصه بگه، میتونه اسم خودش رو بذاره مورخ اسلامی و برای خودش شهرت و اعتبار بخره، در صورتیکه شاهد بودیم که حتی در مناظره با فردی مثل مهدی خزعلی هم نتونست از ادعاهای خودش دفاع کنه! شخصاً فکر ﻣﻰکنم که افرادی که وقت زیادی رو صرف میکنن و برنامههای بهرام مشیری رو دنبال میکنن، اگر همون وقت رو صرف مطالعهی یک منبع معتبر کنن، به حقایق بسیار بیشتر و ارزشمندتری در مورد محمد و اسلام دست پیدا میکنن و بعداً هم میتونن به صورت مستند از نظرات خودشون به راحتی دفاع کنن. خیلی خندهداره که بهرام مشیری تو یکی از برنامههای خودش در سال ٢٠٠۹ میگه:
هر کسی از راه میرسد، برای ما تاریخ میگوید! طرف مهندسه، کشاورزه، آخونده، اما میآید و برای ما تاریخ میگوید! تاریخِ ما را باید مورخان بگویند!
اما یادش میره که خودش هم در بهترین حالت یک مهندس بیش نیست! باید به بهرام مشیری گفت که اگر تاریخ رو باید مورخان بگن، پس خودت این وسط چی میگی؟!
حالا نوبتِ شاهنامه است!
بعد از مدتی که بهرام مشیری به روخوانی و قصهگویی از کتاب ترجمهی تاریخ طبری مشغول شده بود، فرصت رو مناسب دید که با توجه به استقبال عوامِ سادهلوح که سره رو هم از ناسره تشخیص نمیدن، خودش رو به عنوان ادیب و منتقد ادبی هم به مخاطبینش قالب کنه و شاهنامه و فردوسی رو هم از الطافِ خودش بینصیب نذاره و به همین دلیل به روخوانی از کتاب شاهنامه هم روی آورد، اما از اونجا که با شعر و ادبیات هم بیگانه بود و هنگام روخوانی از شاهنامه، بارها و بارها تُپُق میزد و مجبور میشد که برخی از عبارات و ابیات رو هم جا بندازه، تصمیم گرفت که در ابتدا زمان خیلی کوتاه و ناچیزی از برنامههاش رو به روخوانی از شاهنامه اختصاص بده تا بتونه به مرور زمان با شاهنامه ارتباط برقرار کنه تا منجر به آبروریزی نشه. اما جالبه که همین بهرام مشیری که یه روزگاری از روخوانی شاهنامه هم عاجز بود، الآن به جلال خالقی مطلق (که زمانی که بهرام مشیری داشت از ارتش شاهنشاهی دزدی میکرد، مدرک دکترای مردمشناسی و تاریخش رو از دانشگاه کلن گرفته بود) حمله و توهین میکنه که کتابش در مورد تصحیح شاهنامه بیارزش و مزخرفه! اما موضوع اینجاست که حمله به اساتیدی مثل جلال خالقی مطلق فقط ابزاری برای بهرام مشیری محسوب میشه که بتونه به این وسیله جنجالسازی کنه و برای خودش شهرتی دست و پا کنه و از اعتبار این اساتید به اعتبارِ نداشتهی خودش اضافه کنه، وگرنه متخصصین و محققین زبان و ادبیات فارسی، یک شخصیت مجهولالهویه مثل بهرام مشیری رو اصلاً در حد و اندازهای نمیدونن که بخوان بهش پاسخی بدن! اما فقط به عنوان یک نمونهی خیلی کوچک از گافها و اشتباهات مسلم بهرام مشیری باید عرض کنم که بهرام مشیری تو یکی از برنامههای خودش در ژانویهی ٢٠١٠ میگه:
سعدی به حدود ۶۵۵ و ۶۵۶، دو کتاب بوستان و گلستان رو تصنیف و تألیف کرده که از نسخۀ فلورانس قدیمیتره!
در صورتیکه بهرام مشیری هنوز نمیدونه که تاریخ نگارش نسخهی فلورانس شاهنامه به سال ۶١۴ ﻫ. بر میگرده، یعنی ۴۰ سال قبل از تاریخ نگارش بوستان سعدی! یعنی حتی در مورد نسخههای دستنویس و تاریخی شاهنامه هم اطلاعی نداره، اونوقت به خودش اجازه میده که به اساتیدی مثل جلال خالقی مطلق توهین کنه و نکتهی جالبتر و مضحکتر اینجاست که بهرام مشیری ۴ سال بعد، از روی همین سواد اندک خودش، یه کتاب به نام «نقدی بر چاپهای شاهنامه» نوشت و به هزینهی خودش منتشر کرد! یعنی تا این حد اعتماد به نفس داره و از هر وسیلهای که بتونه، برای کسب شهرت و نشر اطلاعات نادرست استفاده میکنه.
غیر از محمد مصدق، بقیه همشون دزد بودند!
از جمله روشهای شناختهشدهی بهرام مشیری برای عوامفریبی و جریانسازی اینه که در مورد شخصیتها و افرادی که به هر طریقی از قِبَلشون نون میخوره، به شدت غلو و بزرگنمایی و بتسازی میکنه و در مقابلش سعی میکنه که افراد و نهادها و شخصیتهایی که به هر دلیل مطابق میل و سلیقهاش نیستن یا ازشون کینهی شخصی داره رو به شدت لجنمال کنه. مثلاً بهرام مشیری تو یکی از برنامههاش در سال ۲۰۱۱ میگه:
در تاریخ ما فقط یک نفر آدم حسابی داشتیم و بقیه همهشون دزد بودند! آن یک نفر آدم حسابی هم دکتر محمد مصدق بود!
یعنی از نظر بهرام مشیری در تاریخ چند هزار سالهی ایرانزمین، همه دزد بودند غیر از محمد مصدق! جالبه که بعد از مدتی که در برنامههاش به روخوانی از شاهنامه روی آورد و متوجه شد که از فردوسی هم میشه به خوبی برای عوامفریبی و جذب مخاطب استفاده کرد، ناگهان فردوسی رو هم به محمد مصدق اضافه کرد و گفت:
به نظر من فردوسی و محمد مصدق، فقط این دو نفر معیار هستن برای ایرانی بودنِ هر ایرانی! هر کس با این دو نفر مشکلی داره، حتماً یه چیزیش میشه!
یعنی اگر شما به هر شخصیت تاریخی و ملی و ادبی توهین و فحاشی کنی، هیچ ایرادی نداره، چون فعلاً ازشون نون در نمیاد، اما به فردوسی و محمد مصدق به هیچ وجه حق نداری انتقاد کنی! محمد مصدق رو فقط باید مثل بُت پرستش کنی و عکسش رو هم قاب کنی و بذاری کنارت! اگر این صحبت بهرام مشیری رو برای هر فرد تاریخدان یا روانشناس نقل کنید، حداقلش اینه که حکم به نقصان عقل بهرام مشیری میده.
ادعای لواط امیرعباس هویدا و نعمتالله نصیری در دربار در حضور محمدرضا پهلوی!
بهرام مشیری تو برنامهای در سال ۲۰۱۵ با استناد به یک کتاب مجعول به نام «۲۵ سال در کنار پادشاه» که تحت عنوان خاطرات اردشیر زاهدی توسط وزارت اطلاعات جمهوری تروریستی اسلامی و مرکز اسناد انقلاب اسلامی جعل شده و در چندین انتشارات در تهران چاپ و منتشر شده بود و در همون سال ۲۰۱۱ هم توسط خود اردشیر زاهدی در نشریهی کیهان لندن به طور کامل تکذیب شده بود، اقدام به نشر بیشرمانهی اکاذیب علیه دربار محمدرضا شاه و امیرعباس هویدا و ارتشبدهای حکومت گذشته کرد و این افراد رو با داستانسراییهای مضحک و دروغین و شرح و بسط زیاد، به همجنسبازی و لواط در ملأ عام متهم کرد و حتی بر اساس توهمات و کینههای شخصیِ خودش، ارتشبدهای رژیم محمدرضا شاه رو به «ترس از خروس و فرار از خروس» متهم کرد که این برنامه واکنشها و اعتراضات بسیار تندی رو بین محققین و فعالین سیاسی و مخاطبین شبکهی پارس به دنبال داشت. بعد از مدتی، بهرام مشیری که با فشارها و انتقادات زیادی مواجه شده بود، با کمال وقاحت تو برنامهی دیگهای حاضر شد و روی مطالب احمقانهای که مطرح کرده بود مجدداً پافشاری کرد و گفت:
من فکر میکنم که این کتاب، کتابِ خودِ اردشیر زاهدیه و این مطالب رو اردشیر زاهدی نوشته، اما الآن میگه من ننوشتم!
که بعد از این برنامه، با اعتراضات شدید نزدیکترین دوستان و همکارانش و همینطور اعتراض و انتقاد شدید امیر شجره، مدیر شبکهی پارس هم مواجه شد و بعد از این اعتراضات، در حالیکه بسیار عصبانی بود و زیرِ چشمهاش هم در اثر عاداتِ سوء که در ادامه بیشتر بهش خواهیم پرداخت کبود شده بود و به طور کل تعادل روانی نداشت، مجدداً تو برنامهی دیگهای حاضر شد و گفت:
چه خبره؟! حالا مگه چی شده؟! چیزی نشده که! چیز مهمی نبود که! این همه سر و صدا برای چیه؟!
و باز هم حاضر به عذرخواهی نشد و حتی طلبکار هم شد! بعد از مدتی هم تعدادی از ویدئوهای مربوط به این جعلیات رو از آرشیو وبسایتش خارج کرد. به طور کل بهرام مشیری بعد از گذشت چند ماه یا چند سال، برخی از ویدئوهای مربوط به برنامههاش رو از آرشیوش حذف میکنه، چون ممکنه بعد از مدتی بر اثر همون عادات سوء و شرایط روانی و یا شرایط سیاسی و جهتِ باد، ادعاهای قبلیش رو نقض کنه.
کارشکنی و توطئههای آشکار و ننگین بهرام مشیری علیه اعتراضات مردمی!
در سال ۸۶ و ۸۷ عدهای از فعالین سیاسی و نیروهای مبارز به مرکزیت شبکهی ماهوارهای کانال یک (Channel One) به مدیریت شهرام همایون، جنبشی مردمی رو به نام جنبش «ما هستیم» تأسیس و راهاندازی کردن که از همون ابتدا با دخالت و فشار و تهدیدهای مستقیم رژیم تروریستی آخوندی و البته تمسخر افراد کوتهفکر و بدخواه و تنگنظر و حسود و انحصارطلبی مثل بهرام مشیری مواجه شد، اما بعد از مدتی با استقبال و پشتیبانی قابل توجه مردمِ داخل ایران همراه شد، به طوری که با انتشار اولین فراخوانِ این جنبش تو اواخر دیماه ۸۷، تجمعات قابل توجهی تو چندین شهر ایران (از جمله در میدان آزادی تهران) شکل گرفت که با سرکوب خیلی شدید و وحشیانهی مزدوران سرکوبگر رژیم آخوندی (که البته بسیار هم غافلگیر شده بودن!) و همینطور بایکوت رسانهایِ خبرگزاریها روبهرو شد و عدهای هم تو این تجمعات بازداشت شدن. این تجمعات تو رسانههای مخالفین رژیم آخوندی و بین همکاران و دوستان شهرام همایون سرو صدای زیادی به پا کرد و افرادی مثل بهرام مشیری رو که مدتها این جنبش رو مورد تمسخر قرار میدادن تحت فشار قرار داد، به شکلی که بهرام مشیری برای چندین روز هیچ صحبتی در این مورد نمیکرد و ترجیح میداد که سکوت کنه، تا اینکه چند روز بعد از شکلگیری اولین تجمعات، بعضی از برنامهسازان شبکهی پارس (از جمله خودِ بهرام مشیری) به شکل کاملاً هماهنگ شروع به تبلیغاتِ سوء علیه این جنبش کردن و مردم رو به عدم شرکت تو این تجمعات تشویق کردن. بعضی از این برنامهسازان به مردم میگفتن «ما که بهتون توصیه میکنیم که تو این تجمعات شرکت نکنید! دیگه خودتون میدونید! عواقبش پای خودتون!» و یا اینکه مردم رو از بازداشت و سرکوب و اعدام میترسوندن و بعضیهاشون هم سعی میکردن که اهداف تجمعات رو منحرف کنن. این اقدام هماهنگ خیلی عجیب و مشکوک بود و موجب عصبانیت و اعتراض خیلی شدید گردانندگان کانال یک و شهرام همایون شد، تا اینکه بعد از چند روز، ایمان فروتن که خودش از برنامهسازانِ باسابقهی شبکهی پارس بود، به صورت زنده تو برنامهی شهرام همایون حاضر شد و به افشاگریهای بیسابقهای علیه مدیران و سرمایهگذاران و برنامهسازانِ این شبکه، به ویژه بهرام مشیری دست زد. ایمان فروتن گفت که به محض شکلگیری اولین تجمعات، به پیشنهادِ عدهای از مدیران و برنامهسازانِ شبکهی پارس جلسهای تشکیل شد تا در مورد موضعگیری شبکهی پارس در مورد این تجمعات تصمیمگیری بشه و تو ابتدای همین جلسه، بهرام مشیری به شکل تندی علیه شهرام همایون اقدام به توهین کرد و گفت که اگر ما اجازه بدیم که این تجمعات ادامه پیدا کنه، شهرام همایون و این دار و دسته قدرت میگیرن و زحمات ما بینتیجه میمونه و مردم به سمت شهرام همایون و هواداران پهلوی تمایل پیدا میکنن و موضع ما تضعیف میشه و دیگه هیچکس برای حرفهای ما تره هم خورد نمیکنه! ایمان فروتن گفت بهرام مشیری تو این جلسه با لحن مرموزی پیشنهاد داد که یا در مورد این تجمعات سکوت کنن و یا اینکه علیه شهرام همایون و این تجمعات تبلیغات کنن و مردم رو از شرکت تو این تجمعات منصرف کنن تا جلوی ادامهی این تجمعات گرفته بشه. ایمان فروتن گفت سخنرانی بهرام مشیری تو این جلسه مصداق بارز ضربالمثل «دیگی که برای من نجوشه، میخوام سر سگ توش بجوشه» بود. ایمان فروتن گفت من وظیفهی خودم میدونستم که در مقابل این حرکت زشت بایستم و جلوی این خیانت به مردم ایران رو بگیرم و در موردش اطلاعرسانی کنم. افشاگری ایمان فروتن بازتاب خیلی زیادی داشت و موجب حیرت و تعجب بسیاری از فعالین سیاسی و مخالفین جمهوری اسلامی شد و حتی مورد سوء استفاده و تمسخر رژیم آخوندی هم قرار گرفت و به شدت اعتبار و آبروی گردانندگان و برنامهسازانِ شبکهی پارس رو زیر سؤال بود، به طوری که بهرام مشیری از ترسِ سؤالات و فشارهای مردم تا چند روز برنامهای اجرا نکرد و هیچ خبری ازش نبود و بعد از مدتی هم مجبور به عذرخواهیِ تلویحی از شهرام همایون شد و بعد از این ماجرا دیگه هیچوقت در موردش صحبتی نکرد و این لکهی ننگ هنوز که هنوزه روی دامن شبکهی پارس و پیشونی بهرام مشیری باقی مونده. بعد از افشاگری ایمان فروتن، بسیاری از مخاطبین شبکههای پارس و کانال یک احتمال دادن که جلسهی مذکور به دستور عوامل نفوذی رژیم آخوندی تشکیل شده و بهرام مشیری از سناریوهای امنیتی جمهوری اسلامی پیروی کرده. قابل ذکره که تجمعات و اعتراضات مدنی جنبش «ما هستیم» با شروع تظاهرات و اعتراضات سال ۸۸ به حاشیه رونده شد.
یک بام و دو هوای وابستگی به آمریکا و استبداد!
اواخر سال ۲۰۰۸ بسیاری از شبکههای ماهوارهایِ مخالف جمهوری تروریستی اسلامی با مشکلات مالی خیلی زیادی دست و پنجه نرم میکردن و بسیاری از اونها در مرز تعطیلی کامل قرار داشتن و خودِ جمهوری تروریستی اسلامی هم برنامهریزیهایی رو برای شکایت از این شبکهها و حذف کامل اونها از ماهوارههای مختلف انجام داده بود. تو این حین، رضا پهلوی با مذاکره با برخی از مقامات دولت آمریکا و توضیح مفصل در مورد وضعیت و روند فعالیت و کسب درآمد برخی ازِ این شبکهها تونست مقداری کمک مالی برای جلوگیری از تعطیلی این شبکهها از دولت آمریکا دریافت کنه و بین این شبکهها تقسیم کنه. شبکهی پارس شبکهای بود که بیشترین درصد از این کمک مالی رو دریافت کرد و قرار بر این بود که مقداری از این کمک مالی هم به شبکهی کانال یک به مدیریت شهرام همایون (که یکی از نزدیکترین شبکهها به رضا پهلوی بود) تحویل داده بشه که شهرام همایون با وجود شرایط مالی بسیار اسفناک این شبکه، از قبول این کمک مالی خودداری کرد و این کمک مالی دولت آمریکا رو یک توهین دونست و اعلام کرد که «من ترجیح میدم که اون مبارزهای که بخواد با کمک مالی دولت آمریکا ادامه پیدا کنه رو همین الآن تعطیل کنم».
وقتی این حرف به گوش گردانندگان شبکهی پارس رسید، بهرام مشیری و تعدادی دیگه از برنامهسازان و مدیران این شبکه پیشنهاد کردن که سهم کانال یک هم به شبکهی پارس واگذار بشه و جالبه که بهرام مشیری که تا اون زمان شهرام همایون رو به وابستگی به آمریکا و رضا پهلوی و دفاع از استبداد متهم میکرد و خودِ رضا پهلوی رو هم نوکر آمریکا میدونست، در مقابل این کمک مالی آب از دهانش آویزون شده بود و حتی به سهم کانال یک و شهرام همایون هم رحم نکرد! اما به هر حال این هم یه سطح از دموکراسی و احترام به آزادی بیان محسوب میشه که یک فرد مثل بهرام مشیری، کمکهای مالی دولت آمریکا رو فقط به واسطهی اعتبار و تلاش رضا پهلوی به جیب میزنه و بعد در کمال وقاحت تو همون شبکه، به دولت آمریکا و رضا پهلوی توهین و فحاشی میکنه و دروغ میگه و خودش رو برای عدهای بیسوادتر از خودش، ادیب و تاریخدان جا میزنه و شهرام همایون که از قبول این کمکهای مالی امتناع کرده بود رو به وابستگی به آمریکا و استبداد متهم میکنه.
اعتیاد به مواد مخدر؟!
از سالهای گذشته مباحث و حرفها و حدیثهای زیادی در مورد اعتیاد بهرام مشیری به مواد مخدر مطرح شده و نشانههای ظاهری و سبک و سیاقِ رفتاری بهرام مشیری هم حکایت از عدم تعادل فیزیولوژیکی و روانیش داره که میتونه ناشی از تأثیرات سوء مصرف مواد مخدر باشه، اما یکی از موضوعاتی که به نظر میاد میتونه این حدسیات رو تقویت و تأیید کنه، اعترافات تلویحی حسین فرجی، دوست بسیار نزدیک و همکار قدیمیِ بهرام مشیری است. حسین فرجی حدوداً ۴ سال قبل تو برنامهی «ایران آزاد» بدون اینکه از بهرام مشیری نام ببره، با اشاره به جنجالهایی که در این مورد ایجاد شده، به اعتیاد بهرام مشیری به مواد مخدر تلویحاً اعتراف کرد و گفت:
تا یک نفر یه حرفی میزنه، میگن بابا این یارو معتاده! خب معتاد باشه! به تو چه؟! این چه اخلاق زشتیه که ما داریم و همه چیز رو به زندگی خصوصی افراد ارتباط میدیم؟! حالا ایشون هم بر اساس تفکرات و گرایشات خودش میاد دو تا حرف میزنه و اظهار نظر میکنه. چرا این موضوع رو به چیزهای دیگه ارتباط میدید؟! شاید ایشون دلش میخواد بعضی وقتها یه بعد از ظهری بشینه و یه دودی هم بگیره. چیکار به کارش داری بابا؟! تو هم برو بکش! اینکه نمیشه که تا طرف میاد یه چیزی بگه، اعتیادش رو به رُخش بکشید!
در واقع حسین فرجی نَه تنها اعتیاد بهرام مشیری رو تکذیب نکرد، بلکه خواسته یا ناخواسته تأییدش هم کرد.
البته باید به این نکته هم اشاره کنم که هدف ما از طرح مسألهی اعتیاد بهرام مشیری به مواد مخدر، دخالت در امور شخصیش نیست، چون مصرف مواد مخدر به زندگی خصوصیِ فرد مربوط میشه و اختیارش با خودشه، اما وقتی فردی در مورد تأثیرات مادهای که مصرف میکنه اطلاعی نداره و روی این تأثیرات کنترلی نداره و آگاهانه یا نا آگاهانه، تأثیرات مصرف مواد مخدر رو وارد مسائل تاریخی و سیاسی و اجتماعی مردم و کشورش میکنه و سعی میکنه که مخاطبینش رو تحت تأثیر افکار مخرب خودش قرار بده و دست به جعل و تحریف تاریخ میزنه و به این شکلِ فاحش تناقضگویی میکنه، باید در موردش صحبت و اطلاعرسانی کرد. شاید بهتر باشه که بهرام مشیری هم در مورد تأثیرات مستقیم مواد مخدر تو محتوای برنامههاش مقداری تفکر کنه و تصمیم بگیره که یا اعتیادش رو ترک کنه و یا اینکه برنامهسازی و اظهار نظر در مورد مسائل مختلف تاریخی و سیاسی و اجتماعی که دانش و تخصصی هم در موردشون نداره رو کنار بذاره.
در آخر هم باید بگم که بهرام مشیری شخصی به شدت بیپرنسیپ و لُمپن و لودهباز و البته بیسواد هست که از دریچهی یک رسانه و اظهار نظر در مورد مسائل مهم و مختلف تاریخی و سیاسی و اجتماعی و ادبی برای خودبزرگپنداری و عقدهگشایی و پنهانسازی و جبران حقارتها و شکستها و کمبودهایی که در زندگی شخصیش تجربه کرده استفاده میکنه و عدهی دیگهای از خائنین و خودفروختگان و ورشکستههای سیاسی و استادنادیدگانِ متقلب و متوهم هم که به دنبال چنگ زدن به هر چیزی هستن تا بلکه بتونن از سقوط بیشتر خودشون جلوگیری کنن، زیر سایهی استادسازی از این فرد به دریوزگی مشغول هستن.
به قول معروف، الغريق يتشبث بكل حشيش!
برای امتیاز دهی به این مطلب، لطفا وارد شوید: برای ورود کلیک کنید