برگی از کتاب احمد کسروی
يکي از کارهاي شاه اسماعيل رواج دادن شيعيگري در ايران مي بود. اين شاه که دلش پر از کينه سُنّيان مي بود شيوه زشت دشنام و نفرین به سنی ها را رواج داد.
از زمان او درویشانی به نام تبرایی پیدا شدند که در جلو اسب فلان وزیرو بهمان امیر می افتادند و نامهای خلفای راشدین را یکایک برده و نفرین و دشنام می دادند.
اسماعيل ميرزا نواده آن شاه زشتي اين کار را در دلهاي تيره ملايان و درويشان و تبري دريافته خواست جلو گيرد، ولي شيعيگري تا آن زمان در ايران ريشه دوانيده و داستان پيروانشان جا براي خود باز کرده بود و کوششهاي اسماعيل ميرزا فایده ای نداد.
سپس در زمان نادرشاه يک رشته کوششهاي بهتر و بزرگتري رفت. آن شاه غيرتمند آسودگي ايران را، بي برانداختن آن زشتکاري، نشدني مي شمرد و از اينرو از يکسو با عثمانيان به گفتگو پرداخته پيشنهادها ميکرد و از يکسو در ايران به برانداختن آن زشتکاري مي کوشيد و بارها از ملايان سُنّي و شيعي نشستها برپا ميگردانيد. ولي اين کوششها نيز ناانجام ماند و آن شاه غيرتمند کشته شده آرزوهاي خود را به گور برد.
در زمان زنديان و قاجاريان ملايان ميدان بازي مي داشتند و اين زشتکاري همچنان در ميان مي بود. تا پيش از زمان مشروطه همه ساله در ربيع الاول ملاها وسيدها و طلبه ها پيش افتاده به يک رشته بازيچه هاي دژخويانه پستي برخاستندي. (منظور همان جشن عمر کشان است) درويشان تبرايي که گفتيم در کوچه ها و بازارها گرديده زبان بکار انداختندي و از اين و از آن « لعنتچي » بازماندگانشان در تبريز و ديگر شهرها مي بودند و بنام پول گرفتندي.
اين يکي از نيکي هاي جنبش مشروطه بود که آن زشتکاريها را از شهرهاي ايران برانداخت.
چنانکه گفتيم همين زشتکاري، مايه ريخته شدن ميليونها خون گرديده، موجب برافتادن هزارها خاندان شده، به شومي آن صدهزاران دختران و زنان ايران بدست ازبکان و ترکمانان و عثمانيان افتاده که به کنيزي نگه داشته و يا در بازارهاي بخارا و خيوه و استانبول و صوفيا وبلگراد فروخته اند.
در زمان نادرشاه چند هزارتن از اين زنان در گرفتاري مي بودند و آن شاه بيش از همه به آزاد گردانيدن ايشان ميکوشيد.
اين هم گفتيم که داستانهايي که در کتابهاي شيعي، درباره کشاکش امام علي بن ابيطالب با ابوبکر و عمر نوشته اند همه دروغ و همه ساخته است. خدا روي سياست را سياه گرداناد…!
برای امتیاز دهی به این مطلب، لطفا وارد شوید: برای ورود کلیک کنید