با نامِ خدا خانه خرابم کردند…

 

 

با نامِ خُدا خانه خرابم کردند، چون برگِ خزان پا به رکابم کردند
بر چهرۀ خورشید نقاب افکندند، با تیغِ برهنه در حجابم کردند
چون مارِ سپید و سیه عمّامه به سر، وحشت به دل از نقشِ طنابم کردند
دین، تکیه گهِ مُحکم ایمانم بود، نیلوفرِ خانه روی آبم کردند

  

 

گُلدسته خسته تو غم نشسته، حوض های کاشی لباش شکسته
اَذون مغرب صفا نداره، نشونه ای از خُدا نداره
غروبِ دل تنگ ،خورشید بی رنگ؛ انگار که ساختن دل ها رو از سنگ
رواقِ مسجد تو قابِ زنجیر؛ اسیرِ پاره تن خسته و پیر
اون رفتۀ من کی برمیگرده دلم خدایا دریایِ درده
تو که سرشتی با غم گلم رو من پس میگیرم از تو دلم رو
کنارِ ایوون زنی نشسته؛ با رویِ بسته، دلی شکسته
میگه خدایا تو پس کجایی؟ نه تویِ مسجد نه تو دلایی
گفتی می بینم، گفتی میدونم، خودت میدونی بی همزبونم
اون رفتۀ من کی بر میگرده دلم خدایا دریایِ درده
تو که سرشتی با غم گلم رو، من پس میگیرم از تو دلم رو
 
تو بُهتِ کوچه خمیازۀ درد، تو گریۀ باغ گل های پَرپَر
تو که سرشتی با غم گلم رو، من پس میگیرم از تو دلم رو

 

 

 

شعر: بانو هما میرافشار

آهنگ و تنظیم: استاد کاظم عالمی

آوازه خوان: شاهرخ شاهید

 

 

به اشتراک بگذارید:
0 0 رای
ارزیابی این پست
7 نظر
قدیمی ترین
تازه ترین پر رای ترین
بازخوردهای درون متنی
همه نظرها