بازگشت به نظام ارباب و رعیتی

حکومت قاجار در قرن نوزدهم و با اندک تفاوتی، وارث نظام اجتماعی و زمینداری زمان صفویه شد. در این دوره، انواع مالکیت زمین عبارت بود از:

1. اراضی خالصه یا اراضی دولتی؛ 2. اراضی اشراف و نجبا، فرماندهان ارتش و رهبران ایلات و قبایل؛ 3. اراضی موقوفه؛ 4. املاک عمده مالکی؛ 5. اراضی خرده‌مالکان .

در نیمه دوم قرن نوزدهم، عوامل گوناگونی موجب روی‌آوردن گروه‌های مختلف به زمینداری و درنتیجه رشد مالکیت خصوصی شد. به جز نبود امنیت مالی و ترس از سرمایه‌گذاری در سایر بخش‌ها، به‌ویژه صنعت، خرید اراضی خالصه و غصب زمین‌های دیوانی (تیول) مهم‌ترین علت رشد مالکیت خصوصی بود. 

دولت مرکزی برای پاسخ‌گویی به بحران مالی خود و به‌علت ویرانی و درآمد اندک زمین‌های خالصه،  برای اولین‌بار عده‌ای با پرداخت وجوهی و با خرید زمین، به‌صورت مالک درآمدند و از آن زمین‌ها بهرۀ مالکانه گرفتند. با فروش اراضی خالصه که از دورۀ ناصری آغاز شده بود، مالکیت بسیاری از روستاهای خالصه شخصی شد و به‌‌این‌ترتیب، تعداد درخور توجهی از اراضی خالصه به مالکیت تیولداران سابق درآمد. پس از مشروطیت نیز همین روند ادامه داشت.

وقتی سخن از مالکیت روستا می کنیم یعنی مالکیت همه چیز روستا که شامل زمین های کشاورزی، باغات، دام ها و محصولات و از همه بدتر مالکیت جان و ناموس انسانها. داستان های بسیار غم انگیزی از ستم مالکان روستاها به رعیت بدبخت در نقاط مختلف ایران زمین وجود دارد و بسیاری از این داستانها در سینه تاریخ مدفون و به فراموشی سپرده شده است.

 لازم به ذکر است که بخش بزرگی از خریداران این املاک از طبقه اعیان و درباریان و همچنین مجتهدین طراز اول بودند که در مقابل پرداخت پول به شاه ، به خرید اراضی دولتی و تبدیل آن به املاک اربابی اقدام کردند. حتی بخشی از اشراف و نجبا و کارمندان عالی‌رتبه دولتی نیز به خرید اراضی دولتی رو آوردند .

یکی از ریشه های پیدایش انقلاب مشروطه همین ظلم و ستم اربابان و مالکان بزرگ در حق رعیت شان بود. آنها شیره جان روستائیان را می گرفتند و بدترین اعمال غیرانسانی را در حق آنان روا می داشتند. انقلاب مشروطه این امید را در دل مردم زنده کرد تا به این بی عدالتی ها پایان دهد.

لغو تیولداری توسط مجلس اول  باعث شد تمام اراضی تیولی در عمل به مالکیت متصرفان آن اراضی درآید . با لغو تیولداری، جای تیولداران را مالکان بزرگ جدید گرفتند و این‌گونه املاک اربابی توسعه یافت.

درنتیجه، خوانین ایلات و مجتهدین و فرماندهان قشون همچنان املاک خود را حفظ کردند و دولت نیز زمین‌های خالصه را تحت کنترل خود گرفت.

البته تصرف زمین و روستاها تا قبل از دوره پهلوی همیشه به شکل پرداخت پول نبودو در بسیاری از موارد خوانین و مالکان بزرگ بصورت خصمانه به روستا یا دهات مجاور هجوم می بردند و زمینها را خصمانه تصاحب میکردند. نارضایتی از عملکرد متصرفان، شکایت روستاییان و درخواست مساعدت از بزرگان را به‌همراه داشت؛ برای نمونه، زمانی‌که اراضی آقاسلطان املشی گیلانی رانکویی به‌تصرف قهرآمیز اقوام حاج‌شیخ‌آقابزرگ مجتهد لنگرودی درآمد، آقاسلطان طی نامه‌ای به منجم‌باشی، حاکم گیلان، برای بازپس‌گرفتن زمین و حل اختلاف ملکی درخواست کمک کرد.

در برخی مواقع نیز کشاورزان به دادگاه‌ها و محکمه‌ها شکایت می‌کردند که بیشتر اوقات نتیجه‌ای دربرنداشت زیرا محکمه ها توسط روحانیون و آخوندها اداره میشد که خود از مالکین و زمین داران بزرگ بودند.

حضور مالکان جدید این قدرت را به آنان می‌­داد که در امور زراعی روستاها دخالت کنند. انگیزۀ بیشتر این مالکان غیرزمیندار، کشت محصولات پولی در اراضی و کسب سود بود؛ ازهمین‌رو، در امور زراعی روستاها دخالت می‌کردند و گاه حتی با خراب‌کردن محصولات کشاورزان، به روستاییان ضرر می‌زدند. این امر در تلگراف تظلم‌خواهی چراغعلی‎خان سوادکوهی که در سال 1333ق/1914م خطاب به احمدشاه قاجار فرستاد، بازتاب یافته است.

بسیاری از مالکان در شهرهای بزرگ سکونت داشتند و املاک خود را به مباشران و کدخدایان واگذار می‌کردند یا آنها را به افراد دیگری به اجاره می‌دادند. تنها درصد کوچکی از مالکان به‌صورت مستقیم املاک خود را اداره می‌کردند و در میان رعایای خود به سر می‌بردند. اکثر آنان نه تمایلی داشتند و نه قادر بودند که به‌شخصه امور زمین­‌های خود را اداره کنند؛ بنابراین برای حفظ منافع خود، در روستاهای مایملک، به نمایندگان خود در سطح روستاها وابسته بودند . دراین‌میان، کدخدا نقش تعیین‌کننده‌ای داشت و از لحاظ اجتماعی، اکثر کدخدایان که واسطه بین مالکان و زارعان بودند، از میان خرده‌مالکان انتخاب می‌شدند و بر مسائل زراعی در روستاها نظارت می‌کردند. در اکثر مواقع، کدخدایان امور زراعی را با درنظرگرفتن منافع مالکان و در مقام مشاوران مالکان بزرگ اداره می‌کردند. کدخدایان نقش عمدی در سرکوب اعتراضات روستائیان علیه مالکان را داشتند. بیخود نیست ضرب المثل معروف” کدخدا را ببین، روستا را بچاپ” در بین ما رواج یافته است.

در دوران پهلوی و بویژه پس از اصلاحات ارضی در سال 1341 خورشیدی، نظام ارباب رعتی از بین رفت و جالب است بدانید یکی از مخالفان این اصلاحات، مجتهدین و آخوندهای پدرسوخته بودند.

بهرحال در سالهای اخیر با به قدرت گرفتن آخوندها دوباره به نظام ارباب- رعیتی برگشته ایم اما نه دقیقا مثل قبل بلکه در قالبی متفاوت. این بار آخوندها و توله آخوندها و فرماندهان سپاه بیشتر املاک شهری و غیر شهری را صاحب شده اند. کوهها و جنگل ها را می گیرند و در قطعات کوچکتر سند می گیرند و با فروش آن قطعات بر ثروت خود اضافه می کنند. بقیه مردم هم کم کم از شهرها و روستاها آواره شده در حاشیه شهرها به چادرنشینی و کپر نشینی روی آورده اند.

همه مناسباتی که درباره نظام ارباب -رعیتی دوره قاجار برشمردیم دارد در مناسبات اجتماعی ایران دیده میشود.

در پایان از  شما دعوت می کنم داستان زندگی یکی از رعیت ها را در نظام ارباب- رعیتی بخوانید.

 

 

 

به اشتراک بگذارید: