آیا می دانید جبرئیل شاگرد KFC بود؟
علی (علیه السلام) می فرماید با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در مسجد بودم آن حضرت پس از نماز صبح فرمود: من به خانه عایشه می روم، من نیز به منزل خود بازگشتم.
لحظاتی در منزل بودم که از جا برخاستم و راهی منزل عایشه شدم در زدم عایشه پرسید، کیستی؟ گفتم: علی. گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم خفته است!
برگشتم ولی با خود گفتم جایی که عایشه در منزل باشد چگونه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرصت استراحت و خواب پیدا نموده است برگشتم و دوباره در زدم این بار نیز گفت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم کاری دارند. برگشتم ولی باز مجدداً برگشتم و اما این بار شدیدتر از دفعات پیش در زدم. عایشه گفت: کیستی؟ گفتم: علی، صدای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به گوشم رسید، که فرمود: عایشه در را باز کن…
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پس از آنکه مرا کنار خود نشاند و فرمود: مدتی بود گرسنه بودم. از این روبه خانه عایشه آمدم اینجا هم چیزی نبود لذا دست به دعا برداشتم از خداوند در خواست کردم ناگاه جبرئیل از آسمان فرود آمد و این مرغ بریانی را به همراه خود آورد و گفت: هم اینک خداوند بر من وحی فرمود: این مرغ بهشتی را برای شما بیاورم، من نیز به پاس عنایت و اجابت پروردگار به شکر و ستایش او مشغول شدم و سپس عرض کردم خداوندا! از تو می خواهم کسی را در خوردن این غذا همراه من کنی که من و او را دوست داشته باشد. لحظاتی منتظر ماندم ولی کسی بر من وارد نشد دوباره دست بر دعا برداشتم عرض کردم: خدایا آن بنده را توفیق ده که در صرف این غذا با من همراه شود… اینجا بود که صدای در بلند شد و فریاد تو با گوشم رسید و به عایشه گفتم، علی (علیه السلام) را داخل کن، که تو وارد شدی…. یا علی (علیه السلام) تو همان کسی هستی که خدا و رسول صلی الله علیه و آله و سلم او را دوست دارد و خدا و رسول هم او را دوست دارند آنگاه فرمود: علی (علیه السلام) مشغول شو، بخور…
منبع: احتجاج، ص 197
برای امتیاز دهی به این مطلب، لطفا وارد شوید: برای ورود کلیک کنید